به مامانم ميگم من ميرم کارواش،
ميگه ماشينم ميبري؟
ميگم پــــ نه پــــ دارم ميرم اونجا دوش بگيرم ...
به دوستم میگم گرفتنم بردن پاسگاه ، میگه بازداشتگاه؟؟؟؟ پــــ نه پــــ اونجا نشسته بودیم با رئیس پاسگاه از خاطرات رزمندگان در 8 سال دفاع مقدس و قمقمه حسین فهمیده صحبت میکردیم!
تو خیابون از یه دختره خوشم اومد بعد از کلی دردسر تونستم راضیش کنم بهم گفت حالا واقعا از من خوشت اومده ؟؟؟ پــــ نه پــــ شما در مقابل دوربین مخفی قرار دارید !!!!!
رفتم تو کوچه دارم ماشین می شورم همسایه مون اومده میگه ااا ماشین می شوری پــــ نه پــــ حوصله ام سر رفته دارم با ماشینم آب بازی می کنم!!
رفتیم رستوران گارسون اومده میگه چیزی میل دارین؟؟؟
گفتم پــــ نه پــــ غذامونو همین الان خوردیم گفتیم بیایم اینجا آروقشو بزنیم دور هم بخندیم!!
رفتم واسه ثبت نام رانندگی زنه میگه واسه آموزش اومدین !؟؟!! گفتم پــــ نه پــــ پول میدم که منو سوار ماشینتون کنین بشینم رو پای راننده قان قان کنم !!!!
با گل رفتم بيمارستان
نگهبان ميگه گل براي مريضتون آوردين
گفتم پــــ نه پــــ اومدم خواستگاري تو با اين سيبيلات... ...
داشتم تلويزيون ميديدم
بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده بعدش به من ميگه داشتي ميديدي؟؟؟!!! پــــ نه پــــ داشتم گرمش ميکردم تا شما بياي ببيني!!!!! ...
به راننده تاکسیه میگم مرسی نگه دارید می گه پیاده ميشی؟؟پــــ نه پــــ می خوام ببینم لنت و ترمزت سالمه؟
رفتم مرکز اهدای خون دختره بهم میگه اومدین خون بدین؟ گفتم پــــ نه پــــ خوناشامم اومدم یه 4لیتری خون بگیرم شب دور هم با بچه ها شب نشینی داریم
ماشینمونو گاز سوز کردیم دوستم اومد دید مخزن گازو گفت اِاِاِ شمام گاز میزنین؟؟؟؟ گفتم پــــ نه پــــ واسه اینکه تنوعی باشه ما لیـس میزنیم
رفتم داروخونه...ميگم باند دارين؟ميگه واسه زخم؟...پــــ نه پــــ...بانده فرودگاه حياط خونمون خراب شده...بابام همينجور داره با هواپيماش دوره خونه ميچرخه.!!
خواب دیدم دارن میبرنم جهنم.گفتم خدا کاره بدی کردم؟گفت پــــ نه پــــ تو بهترین بودی میخوام واسه ارشاد گناهکارا بری
به يارو ميگم يه سي دي نوحه بزن واسم . ميگه غمگين باشه ؟پــــ نه پــــ نوحه شاد از شماعی زاده بزن مجلس ختم بزن بكوب را بندازيم
سیگارو میبینه تو دستما...!!!! بازم سوال میکنه سیگار میکشی؟؟؟ پــــ نه پــــ میخوام با دودش مثل سرخپوستا باهات رمزی حرف بزنم ببینم به چند زبان غیر زنده تسلط داری ...!!!!
بابام داره با شیر و دوش حموم ور میره ، سه ساعت با شورت دم در حموم یه لنگه پا وایسادم
بر می گرده می گه : اِ اِ اِ ...! می خوای بری حموم؟!!! پــــ نه پــــ اومدم مسابقات پرورش اندام ، منتظرم برگردی برات فیگور بگیرم
جلو توالت عمومی…آقا ببخشید شما هم تو صف توالت وایسادین.؟ پــــ نه پــــ ما سوسکیم اومدیم نهار
آقا کامپیوتره خونه رو آورده واسه ویروس کشی میگه با نرم افزار ویروس کشی میکنین پــــ نه پــــ میندازیمش تو آب جوش تا پاستوریزه شه ویروساش بمیرن
دوستم میگه: ماشینتو تو روزنامه تبلیغ کردی میخوای بفروشیش؟ پــــ نه پــــ معدلش بیست شده ازش قدردانی کردم.
به دوستم می گم سجاد پسر عموت دیروز اومده بود پیشم. میگه سجاده ما؟ پــــ نه پــــ امام سجاد اومده بود صحیفه سجادیه رو واسش جلد کنم!
ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی ۲ لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پــــ نه پــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم
بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا ۴۰ درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم پــــ نه پــــ خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف تشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم
یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پــــ نه پــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم
به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پــــ نه پــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم
در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پــــ نه پــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه
تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه ، رفیقم اومده میگه
داری تعمیرش میکنی ؟ پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم
با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پــــ نه پــــ اومدیم بکوبیمش ۳ طبقه بسازیم
کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده: آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟ پــــ نه پــــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام
مرغ عشقم مرده و درحالی که پاهاش روبه بالاس افتاده کف قفس. دوستم اومده می گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پــــ نه پــــ کمر درد داشته دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس
کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ پــــ نه پــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه
به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟! پــــ نه پــــ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!!!! ـ
داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت
همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟ پــــ نه پــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم
پشت در اتاق عمل وایستادم منتظر دکترم که برم برای زایمان... پرستاره اومده نگام میکنه میگه زاءو شمایی؟... میگم پــــ نه پــــ خواهرمه.. ترسیده منو فرستاده جاش!!!!...
تو اتوبوس از رو صندلی پا شدم جامو بدم یه پیرمرده میگه پا شدی من بشینم؟ پــــ نه پــــ پا شدم با میله های اتوبوس استریپ تیز برقصم شما مسافرا تا مقصد حال کنین.
تو اتاق نمونه گیری آزمایشگاه به مریضه میگم : سابقه بیماری خاصی داری ، میگه :
واسه صحت جوابای آزمایشم میپرسی؟ میگم پــــ نه پــــ خواستم بدونم اگه واقعا مریضی سر نمازدعات کنم خدا شفات بده!!!!!!!!!
ساعت 8 صبح كلاس داریم .منم خمیازه میكشم و دهنم یه متر باز میشه .
استاد میگه چیه خوابت میاد؟ پــــ نه پــــ میخوام بخورمت
تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه؟ منم گفتم پــــ نه پــــ نیمساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته
مراسم تدفین بابا بزرگم بود یارو اومده میگه پدر بزرگتو دارین خاک میکنین؟
گفتم پــــ نه پــــ بذرشو داریم میکاریم اب بدیم سبز کنه بعد یه بابا بزرگه دیگه در بیاد
سره کلاس دستمو بردم بالا سوال کنم.استاده میپرسه سوال داری؟؟؟
میگم پــــ نه پــــ میخواستم بینم کولر باد میده یا نه که خداروشکر حل شد!!
تو توالت بودم و تو حال خودم.. یک هو یکی محکم زد به در …. گفتم بله ..
دیدم داداشمه میگه اه تو اونجایی !!! گفتم پــــ نه پــــ این صدای منشی توالته ..لطفا بعد از شنیدن بوق بفرمایین داخل.
وسط جاده خلخال زنجان پنچری ماشینمو می گرفتم یه آقاه رسید گفت پنچر شدی؟
گفتم پــــ نه پــــ لاستیکم گرمش شد در آوردم هوا بخوره!!!!!
نشستیم داریم "سقوط آزاد" میبینیم ، داداشم میگه این دریا ئه واقعا کیشه؟؟؟ پــــ نه پــــ دارن اسکلمون میکنن ... شهرک سینمایی رو آب کردن
گزارشگر فوتبال میگه محمد قاضی یه بازیکن دو پاست. پــــ نه پــــ ما فکر کردیم چهار پاست، تازه شاخ هم میزنه!
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند. گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند. پــــ نه پــــ کچلی را بگرفتندوسرش شانه زدند!!!
اومدم یه سوسکو تو آشپزخونه بکشم ... رفیقم می گه : می خوای بکشیش ؟
گفتم پــــ نه پــــ می خوام باهاش وارده مذاکره بشم اجاره خونه رو شریکی بدیم
من : سلام علی خوبی ؟ علی : سلام ،شما ؟ من : آرمینم . علی : اٍ
آرمین تویی ؟ من : پــــ نه پــــ راهنمای 473 ، بفـــرمائید! .
بچه رو از بیمارستان آوردیم خونه بعد خوابوندیمش. فک و فامیل اومدن عیادت. یکی میگه ای جان بچه خوابه؟ پــــ نه پــــ گذاشتیم شارژ بشه آخه گفتن اولش که میخواین شارژ کنین چند ساعت خاموشش کنین!!!
رفتم سوپر مارکت میگم اقا ببخشید یه لامپ100محبت کنین. اورده تست کرده میگه میبری؟
میگم پــــ نه پــــ همین جا میخورم!!!!
دیروز یه حلزون پیدا کردم به دادشم نشون دادم میگم ببین چه خشگله.میگه اینو از تو باغچه پیدا کردی؟ پــــ نه پــــ این حلرزون گوشمه.جاش تنگ بود اون تو آوردمشون بیرون یه نفسی تازه کنه
بابام دستشوییه ... دارم درو محکم میکوبم ... اومده بیرون میگه چیه ؟ . . . داری ؟
میگم پــــ نه پــــ شما مقابل دوربین نقطه جوش پی ام اسی هستید ...متاسفانه جایزه مارو از دست دادید
با کلی تلاش و زحمت و بدبختی دنبال اتوبوسه میدویدم و دستام رو مثه میمون اینور اونور میکردم که بلاخره پشت چراغ قرمز وایساد. اومدم دم در نفس زنون میگم آقا درو میزنی؟
میگه می خوای سوار شی؟ پــــ نه پــــ می خوام پیاده شم این مدت هم خیلی زحمتتون دادم.
ساعت ۵-۴ صبح زنگ زده..گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم..میگه خواب بودی؟؟ پــــ نه پــــ داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته
یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟ پــــ نه پــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!!
رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! پــــ نه پــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم.
تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه ادم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟ پــــ نه پـــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه.
زنگ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای بیایی تو ؟ پــــ نه پـــــ میخوام ببینم اف ف سالمه یا نه.
صبح رفتم کنکور بدم. مراقب میگه تو هم اومدی کنکور بدی؟ پــــ نه پــــ اومدم اینجا برم دسشویی.
خونمون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟ میگه خط تلفن؟ پــــ نه پــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم.
برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین ؟ پــــ نه پـــــ اومدم فرار مایکل اسکافیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم.
دندونم درد میکرد رفتم پیش دندونپزشک. منشیش دراومده گفته واسه دندونتون اومدین؟؟ پــــ نه پــــ مواد جاسازی کردم تو دهنم اومدم دکتر دربیاره برام.
زنه شیکمش اومده جلو، رفیق ما میپرسه این حامله س؟؟ پــــ نه پــــ این زن آقا گرگه اس، شنگول رو خودش خورده، منگول رو داده شوهرش.
یکی زنگ زده میگه شما رضایی میگم نه میگه پس اشتباه گرفتم؟ پــــ نه پــــ من رضام صدای تو رو شنیدم الزایمر گرفتم یادم نیست !!!
از بالا در دارم میام تو خونه بابام از راه رسید میگه باز تو کلید یادت رفت؟ پــــ نه پــــ دارم آمادگی جسمانیمو تست میکنم امشب میخوایم بریم سرقت!!!
تو هواپیما نشستم دارم دعا می خونم بغل دستیم می گه دعا می کنی سالم برسی؟ پــــ نه پــــ دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می کنم سقوط کنیم.
نون بربری خریدم همسایمون منو دیده میگه نون بربریه؟ پــــ نه پـــــ ماشین جدیدمه طرح بربری تولید شده
میری مسجد وضو بگیری تا نماز بخونی میبینی یه آقایی میرسه میگه پسر جان وضو میگیری میگی پــــ نه پـــــ میخوام قزل الا صید کنم.
خواهرم از بیرون میاد خونه. میبینه پشت سیستمم... میگه کامپیوتر روشن کردی؟؟؟ پــــ نه پــــ دکتر گفته بشین جلوی مانیتور خاموش زل بزن بهش واسه چشات خوبه...!
بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون میره بردیمش اورژانس پرستار میگه اوردین بستری کنین؟ میگم پــــ نه پـــــ اوردیم خون بده بریم.
داداشم گفت چرا بال بال میزنی؟ چیزی پرید تو گلوت؟ گفتم پــــ نه پـــــ دارم خودم رو آماده پرواز میکنم.
از دانشگاه برگشتم خونه مامانه میگه اومدی ؟ پــــ نه پــــ..... هنوز تو راهم این داداش دوقولومه اومده چند روز جامونو با هم عوض کنیم.
خونه فامیلامون بوودیم پسر خالم از در اوومده تو میگه: توام اینجایی؟! پــــ نه پــــ من خونمونم این روح سرگردون حافظ شبرازیه که بچه ها احضارش کردن و ولش کردن.
- تا 6 صبح با دوستم چت میکردم بهم میگه میخوای بری بخوابی؟ پــــ نه پــــ میخواستی برم جای خروسه امروز اذون بگم.
سوسکه بدلیل سوء هاضمه دمر افتاده پوکیده! به داداشم میگم: مرده؟ می گه : پــــ نه پــــ داره دراز نشست میره چربیا شیکمشو اب کنه!
تو خیابون از یارو میپرسم ساعت دارید میگه میخاید بدونید چنده؟ پــــ نه پــــ میخوام مدل ساعتتو ببینم لنگشو بخرم ست شیم!!!!
رفتم داروخانه می گم مسواک می خوام می گه واسه خودت می خوای؟ پــــ نه پــــ می خوام فرچش کنم باهاش دستشویی بسابم.
سه بار توی فیس بوک پوک کرده، هر بار جوابش رو توی نیم ثانیه داده ام، زنگ زده میگه: ا توی فیس بوک هستی الان؟ پــــ نه پــــ خودم ساین آوت کرده ام، انگشتم جا مونده.
رفتم بقالی میگم آقا یه شیشه آب بدین لطفا، میگه : آب معدنی؟ پــــ نه پــــ آب فاضلاب، می خوام چرخه ٔ بازیافت رو توی دهانم انجام بدم.
به خانمه تو بانک میگم خودکار دارین؟ میگه میخوای چیزی بنویسی؟ پــــ نه پــــ میخوام باش نودل چینی بخورم !!!
اینجا (شمال) همین الان بارون گرفت بابام بیدار شد میگه اااه بارونه؟ پــــ نه پــــ چندتا پرنده دارن رد میشن اومدن جیش کنن به شانس ما.
استاد: کی جواب این سوالو میدونه؟ من دستمو بردم بالا. استاد: میخوای جواب بدی؟ من: پــــ نه پــــ میخوام ببینم باد از کدوم ور میاد.
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 30 / 11 / 1390برچسب:پــــ نه پــــ , :: 7:54 بعد از ظهر :: توسط : علی عباسی
یكی از دوستان ما 13 تجربه ناب برای موفق شدن در سازمانهای دولتی در ایران رو كشف كرده. در صورتی كه كارمند دولت هستید حتما از این تجربیات استفاده كنید:
1. در یك سیستم دولتی؛ سعی كنید "لال بودن" را تمرین كنید! این تمرین در میزان عزیز بودن شما بسیار موثر است.
2. در یك سیستم دولتی؛ هیچگاه كارمندان را با یكدیگر مقایسه نكنید؛ چون قطعا شاهد تبعیض خواهید بود.
3. در یك سیستم دولتی؛ اگر مدیرتان 3 یا 4 ایراد دارد انتظار رفتنش را نكشید، چون قطعا نفر بعدی او 43 ایراد دارد!
4. در یك سیستم دولتی؛ می توانید با كارهای كم و كوچك، محبوبیت فراوانی به دست آورید؛ فقط كافی است "زبان" خود را تقویت كنید!
5. در یك سیستم دولتی؛ ممكن است كه هر چه بیشتر كار كنید، بیشتر خوار و خفیف باشید.
6. در یك سیستم دولتی؛ با اشكالات سازمانتان بسازید و هرگز آنها را با مدیرتان در میان نگذارید؛ درغیر اینصورت یك مشكل دیگر به سازمان اضافه می شود. آن مشكل، شما هستید!
7. در یك سیستم دولتی؛ اشتباهات یك مدیر را هیچگاه به مدیر دیگر نگویید؛ در غیر اینصورت بجای یك مدیر، دو مدیر در مقابل شما موضع گیری خواهند كرد.
8. در یك سیستم دولتی؛ با انجام كارهای مختلف و فعالیتهای به موقع، نظم شما تشخیص داده نمی شود؛ بلكه برای اینكار راههای ساده تری هم هست. مثلا فقط كافیست همیشه میز كارتان را منظم نگه دارید!
9. در یك سیستم دولتی؛ اضافه بر كارهای معمول كار اضافه ای انجام ندهید؛ در غیر اینصورت انتظار پاداش بیشتری نیز نداشته باشید.
10. در یك سیستم دولتی؛ همیشه حرفها و (فرمایشات) مدیرتان را تایید كنید، حتی اگر از نظر او "ماست، سیاه باشد!"
11. در یك سیستم دولتی؛ تنها كاری كه واجب است سریع انجام دهید، كاری است كه مدیر شما شخصا از شما خواسته است.
12. در یك سیستم دولتی؛ تنها انگیزه ای كه می تواند شما را وادار به كار كند "كسب روزی حلال" است.
13. در یك سیستم دولتی؛ آسه برو، آسه بیا، كه گربه شاخت نزنه؛ مگر اینكه با گربه نسبتی داشته باشید.
موبایل یكی از آنها زنگ می زند ,مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیكر می گذارد و شروع
به صحبت می كند.
همه ساكت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند !
مرد: بله بفرمایید ...
زن: سلام عزیزم!... منم!... باشگاه هستی؟
مرد:سلام بله باشگاه هستم.
زن: من الان توی فروشگاهم یك كت چرمی خیلی شیك دیدم فقط هزار دلاره میشه بخرم؟
مرد: آره اگه خیلی خوشت اومده بخر .
زن:می دونی از كنار نمایشگاه ماشین هم كه رد میشدم دیدم اون مرسدس بنزی كه خیلی دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خیلی دلم میخواد یكی از اون ها رو داشته باشم ...
مرد:چنده؟
زن:شصت هزار دلار!!!
مرد:باشه اما با این قیمتی كه داره باید مطمئن بشی كه همه چیزش رو به راهه !!!
زن: آخ مرسی یه چیز دیگه هم مونده اون خونه ای كه پارسال ازش خوشم میومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره !!!
مرد: خوب برو بگو 900000 تا اگه میتونی بخرش !
زن: باشه بعدا می بینمت خیلی دوست دارم .
مرد:خداحافظ عزیزم...
مرد گوشی را قطع میكند . مرد های دیگر با تعجب مات و مبهوت به او خیره میشوند!!!
بعد مرد می پرسد: ببخشید شما نميدونيد این گوشی مال كیه؟!!!
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 18 / 10 / 1390برچسب:مرد,مهربون, :: 1:35 قبل از ظهر :: توسط : علی عباسی
زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند.
با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند.
پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت: ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده
و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد نمود.
با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و مدتی در اون جا اقامت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.
زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت: من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در شهر رم حدود 15 سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما بیام.
15 سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت. یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که 15 سال پیش به اون زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه اونا به راه افتاد. وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد.
صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود. خوشحال شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند شده اند.
وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن از سر و کول همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن رو سرشون
وسط اون شلوغی و هرج و مرج هم مامانشون ایستاده بود.
کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده... حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم.
زن مایوسانه جواب داد: اون نیست... همین الان خونه رو به مقصد رم ترک کرد.
کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟
زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن کردین خاموش کنه!
دیشب شب اول قبرم بود نشسته بودم بالای سر جنازم دیدم 2 نفر یهو اومدن تو قبر ! با ترس گفتم شما نکیر و منکرین ؟؟؟!!! گفتن : پـَـَـ نــه پـَـَـــ کامران هومنیم اومدیم بگیم تو خودت نمره ی بیستی!
دو تا برادره آخره شر بودن و پدر محل رو درآورده بودن دیگه هروقت هرجا یک خراب کاریی میشده، ملت میدونستن زیر سر این دوتاست. خلاصه آخر بابا ننشون شاکی میشن، میرن پیش کشیشِ محل، میگن: تورو خدا یکم این بچههای مارو نصیحت کنید، پدر مارو درآوردن. کشیشه میگه: باشه، ولی من زورم به جفتِ اینا نمیرسه، باید یکی یکی بیاریدشون. خلاص...ه اول داداش کوچیکه رو میارن، کشیشه ازش میپرسه: پسرم، میدونی خدا کجاست؟ ... پسره جوابشو نمیده، همین جور در و دیوار ر و نگاه میکنه. باز یارو میپرسه: پسرجان، میدونی خدا کجاست؟ دوباره پسره به روش نمیاره. خلاصه دو سه بار کشیشه همینو میپرسه و پسره هم بروش نمیاره آخر کشیشه شاکی میشه، داد میزنه: بهت گفتم خدا کجاست؟! پسره میزنه زیر گریه و در میره تو اتاقش، در رو هم پشتش میبنده. داداش بزرگه ازش میپرسه: چی شده؟ پسره میگه: بدبخت شدیم! خدا گم شده، همه فکر میکنن ما برش داشتیم.
یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سی و پنجمین سالگرد ازدواجشون ؛
رفته بودند لب دریا که یه جشن کوچیک دو نفره بگیرن .
وقتی توی ساحل داشتن قدم میزدند،
یهو یه فرشته کوچیک جلوشون ظاهر شد و گفت:
چون شما همیشه یه زوج فوق العاده بودین و تمام مدت ... به همدیگه وفادار بودین من برای هر کدوم از شما یه دونه آرزو برآورده میکنم!
زن از خوشحالی پرید بالا و گفت:
چه عالی! من میخوام همراه شوهرم به یه سفر دور دنیا بریم!
فرشته چوب جادوییش رو تکون داد و پووف!
دو تا بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد !
حالا نوبت شوهر بود که آرزو کنه مرد چند لحظه فکر کرد و گفت:
این خیلی رمانتیکه ولی چنین بخت و شانسی فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد
بنابراین خیلی متاسفم عزیزم آرزوی من اینه که :
یه همسری داشته باشم که ۳۰ سال از من کوچیکتر باشه !
زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند.
ولی آرزو آرزوئه و باید برآورده بشه.
فرشته چوب جادوییش رو تکون داد و پووف!
مرد ۹۰ سالش شد !!!
این مطلب جنبه ی طنز داره و هیچ قصد و غرضی توش نیست
۱- خاله
معنای لغوی : خواهر مادر
معنای استعاره ای : هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .
نقش سمبلیک : یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد .
غذای مورد علاقه : آش کشک.
ضرب المثل : خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده، خاله زام هو کشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت، آقا داییم بود .
زیر شاخه ها : شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران کودکی که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید .
مشاغل کاذب : خاله زنک بازی، خاله خانباجی .
چهره های معروف : خاله خرسه، خاله سوسکه.
داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است .
۲- عمه
معنای لغوی : خواهر پدر
معنای استعاره ای : هر زنی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر زنی که مادر چشم دیدنش را نداشته باشد .
نقش سمبلیک : به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل : ۱ – جواب همه ی حرف های بدی که میزنید . مثال : عمته … ۲ – جواب همه ی محبت هایی که می کنید. مثال: به درد عمه ات می خوره … ۳- توجیه کلیه ی بیقوارگی ها/رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی . ۴ – خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذکر مثال معذوریم …
غذای مورد علاقه : شله زرد، سمنو .
ضرب المثل : ندارد (تخفیف به دلیل تعدد در نقش های سمبلیک ).
زیر شاخه ها : شوهر عمه: یک مرد پولدار که سیبیل قیطانی دارد . پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند .
چهره های معروف : عمه لیلا .
ترجیع بند : دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست. (شما رو نمی دونم ولی من اینو از عمه ام می شنوم نه از خاله ام !)
داشتن یک عمه که در توصیفات فوق صدق نکند جزو خوش شانسی های زندگی است .
۳ – دایی
معنای لغوی : برادر مادر
معنای استعاره ای : هر مردی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد .
نقش سمبلیک : یکی از معدود مردانی که هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد .
غذای مورد علاقه: فسنجون .
ضرب المثل : عروس را که مادرش تعریف کنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود .
زیر شاخه ها : زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید . پسردایی/دختردایی: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی مثل یک همرزم ساپورتتان می کنند .
چهره های معروف : علی دایی، دایی جان ناپلئون .
ترجیع بند : همه چیز زیر سر این انگلیساست .
سعی کنید حتما حداقل یک دایی داشته باشید .
۴ – عمو
معنای لغوی : برادر پدر
معنای استعاره ای : هر مردی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .
نقش سمبلیک : یکی از مردانی که شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید کارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یکی از مردانی که مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساکت شده، به فکر فرو می رود .
غذای مورد علاقه : قرمه سبزی، آبگوشت .
ضرب المثل : عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند .
زیر شاخه ها : زن عمو : یک زن خوشگل که زیاد به شما توجه نمی کند و خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو/پسرعمو: همبازی دوران کودکی که اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نکنید خطر را از سر گذرانده اید .
این مطلب قصد توهین به هیچ قومیتی را ندارد. حتما بخونید...
قم
- سلام حاج آقا
- سلام علیکم و رحمه الله و برکات برادر . خسته نباشید . خدا قوت ان شاالله . الله اکبر.
- ببخشید حاج آقا شما چند تا فرزند دارید؟
- بسم الله الرحمن رحیم ….. دو تا , یه دختر یه پسر
- شغل
- مداحی . نوحه خونی . فروش البسه روحانیون و طلبه ها . مدیریت خانه عفاف.
- تعداد همسر ؟
- 55 تا
- بله!؟!؟!؟!؟!؟!؟! ببخشید بچه هاتون زن زاییدن یا زناتون بچه زاییدن؟!
- 54 تا صیغه یک نفر هم نکاح
- صحیح .
- وقت نمازه برادر امری با من نیست؟
- نه متشکرم
- والسلام علیکم و رحمه الله و برکات
اصفهان
- سلام
- سلام دادا
- شما چند تا فرزند دارید؟
- سی و سه تا
- چند تا دختر چند تا پسر ؟
- همش پسرس دادا
- تحصیلات؟
- دکترای متالوژی گرایش ذوب آهن .
- شغل؟
- برج ساز .
- وسیله نقلیه دارید؟
- بله . یه ژیان دارم
زاهدان
- سلام
- شلام
- شما چند تا فرزند دارید؟
- شی و هفتا داشتم الان شه تاش مونده!
- جان!؟!؟!؟ منظورتون چیه!؟!؟؟!
- شی تاشون تو درگیری با نیرو انتظامی کشته شدن!
- متاسفم . حالا باقیمانده چندتا دختر و چند تا پسر؟
- شه تا دختر
- شغل ؟
- مامور نیروی انتظامی . شتاد مبارزه با مواد مخدر
- بسیار عالی!!!
خوزستان – عرب
- سلام
- السلام علیک!
- شما چند تا فرزند دارید؟
- خمسه عشره واحد (51 عدد)
- چند تا دختر چند تا پسر!؟
- اربعه عشره ذکور(40 تا پسر) آمار دخترام هم به تو لامربوط !!!!
- متشکرم!!! خدانگهدار
- فی امان الله
شیراز
- سلام
- سلام کاکو
- شما چند تا فرزند دارید؟
- سه تا کاکو
- تعداد دختر و پسر ؟
- سه تاش دختره کاکو
- شغلتون ؟
- لوازم آرایشی بهداشتی میفروشم کاکو.
- در آمد متوسط ماهانه؟
- 15 میلیون تومن در ماه کاکو.
- ببخشید شما خلبان هستید یا کاسب!!!!!؟؟؟؟
- نه جون کاکو من کاسب لوازم آرایشی هسم
جنوب تهران
- سلام
- کرتیم
- شما چند تا فرزند دارید؟
- 4 تا دختر 6 پسر جمعا 12 تا .
- شغل
- فروش بیل و کلنگ یه باشگاه بدنسازی هم دارم !
- تحصیلات ؟
- سیکلم
- متشکرم
- زد زیاد
آبادان
- سلام
- سلام ولک
- شما چند تا فرزند دارید؟
- به تو چه کوکا!!!
- ای بابا ! آقا من مامور آمار هستم!
- خو کوکا منم مامورم !
- کارتتون لطفا
- خودت کارتت لطفا!!
- آقا اصلا شما بچه داری!؟!؟
- نه کوکا تموم کردیم
- آقا یه جواب درست حسابی بدین
- باشه ولک بپرس
- چند تا بچه داری ؟
- اونش دیگه به تو مربوط نیست ولک
قزوین
- سلام
- به به سلاااام پیسر گلم؛ بیفرما تو
- خیلی ممنون – شما چند تا بچه دارین
- حالا چرا دم در، بیفرما تو کسی خونه نیست
- نه مزاحم نمیشم، فقط بگین چند تا بچه دارین
- چرا نمیائی تو خودت بشماری، تعارف میکونی ها
- نه متشکرم در حین انجام وظیفه هستم
- 6 تا
- چندتا پسر چند تا دختر
- حالا میومدی تو یه چائی میخوردیم
- خیلی ممنون
- همش پیسره
- متشکرم – فعلا خدافظ
- بند کفشت بازه مهندس
- باشه سر کوچه میبندم
ارسال شده در تاریخ : شنبه 10 / 8 / 1390برچسب:طنز,خنده,آمارگیری, :: 6:20 بعد از ظهر :: توسط : علی عباسی
امروز رفتم دانشگاه، حراست جلوم گرفته میگه: آقا کجا !؟ میگم: اومدم با استادم کار دارم ! میگه: نمی بینی تابلو رو ، امروز زنونه هست . برو فردا بیا که مردونه هست ! ...(خاطرات یک دانشجو در آینده نه چندان دور) *********************************************
عروسی دعوت بودیم. توی اون خیابون 2تا عروسی بود. ما عروسی ته کوچه بودیم. دایی عروس رفته تو همون عروسی که اول خیابون بود نشسته، شام هم تا آخر خورده بعد اومده بیرون زنگ زده که بابا پس شماها کجایید. ما شام هم خوردیم. زود بیاین زشته. از فامیل های ما هنوز هیشکی نیومده
مامان بزرگم نذر کرده بود من دانشگاه قبول بشم 30 جز قرآن و بخونه . من دانشگاه قبول شدم 2 جز بیشتر نخوند بهش میگم عزیز فقط 2 جز خوندی که! میگه اون رشته ای که تو قبول شدی همین 2 جزئشم زیاده
از طرف مي پرسن وضعت نسبت به 30 سال پيش بهتر شده يا بدتر؟ مي گه همينقدر بگم كه 30 سال پيش هروقت بي پول مي شديم آبگوشت مي خورديم ، امروز هر وقت پول داريم ! ـ
رفتم دمه عابربانک نوبتم که شد 20نفر پشتم بودن، بعد دستگاه یهو قاط زد برگشتم گفتم خراب شد دیگه کار نمیکنه، اومدم تو ماشین دیدم عین 20نفر تک تک دارن امتحان میکنن! یعنی چس مثقال واسه حرف هم ارزش قائل نیستیم
دیده بوديم وسط فوتبال اذان پخش كنن ولی این یکیش رو ندیده بودم: امروز یه مامور انتظامی تو اداره کنارم بود از تو بیسیمش سر ظهر اذان پخش کردن! ازش پرسیدم این چیه؟ گفت دیگه جدیداً توی تمام بیسیم ها وقت نماز، اذان پخش میکنن
به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان...
میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم.
============================
صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه
============================
به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛
میگه آقاجون میخواد بره مگه؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه !
============================
سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم
مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟
گفتم پَـــ نَ پَـــ دعای ابوحمزه ثمالیه
============================
رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم،
مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟
گفتم پَـــ نَ پَـــ همینجا میخورمش
============================
کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش.
داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پَـــ نَ پَـــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.
============================
به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !
میگه کی ؟ پلیس ؟
پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی
یک سالگی : در حالیکه عمویم من را بالا و پایین میانداخت و هی میگفت گوگوری مگوری ، یهو لباسش خیس شد !
چهارسالگی : در حین بازی با پدرم مشتی محکم بر دماغش زدم و در حالیکه او گریه میکرد ، من میخندیدم ! نمیدانم چرا ؟!
هفت سالگی : پا به کلاس اول گذاشتم و در آنجا نوشتن جملاتی از قبیل آن مرد آمد ، آن مرد با BMWآمد !!!! را یاد گرفتم !
نه سالگی در حین فوتبال توی کوچه شیشه همسایه را شکستم ولی انداختم پای !!! پسز همسایه دیگرمان ! بنده خدا سر شب یک کتک مفصل از باباش خورد تا دیگر او باشد که شیشه همسایه را نشکند و بعدش هم دروغکی اصرار کند که من نبودم پسر همسایه بود که الکی انداخت پای من !!!
دوازده سالگی : به دوره راهنمایی و یک مدرسه جدید وارد شدم در حالی که من هنوز به اخلاق ناظم آنجا آشنا نشده بودم ولی ناظم آنجا کاملا به اخلاق من آشنا شده بود و به همین خاطر چندین و چند منفی انضباط گرفتم ! البته به محض اینکه به اخلاق ایشان آشنا شدم چند پلاستیک پفک در لوله اگزوز ماشینش فرو کردم !
هجده سالگی : در این سال من هیچ درسی برای کنکور نخواندم ولی در رشته ی میخ کج کنی واحد بوقمنچزآباد ( البته یکی از شعب توابع روستاهای بوقمنچزآباد ) قبول شدم !!
بیست و چهار سالگی : در این سال دانشگاه به اصرار مدرک کاردانیام را که هنوز نیمیاز واحدهایش مانده بود تا پاس شود ، به من داد !!!!
بیست و شش سالگی : رفتم زن بگیرم گفتند باید یک شغل پردرآمد داشته باشی . رفتم یک شغل پردرآمد داشته باشم ، گفتند باید سابقه کار داشته باشی . رفتم دنبال سابقه کار که در نهایت سابقه کار به من گفت : بی خیال زن گرفتن !!!
سی و سه سالگی : بالاخره با یکی مثل خودمون که در ترشی قرار داشت ! قرار مدارهای ازدواج و خواستگاری و عقد و بله برون و ... رو گذاشتیم !
چهل و یک سالگی : در این سال گل پسر بابا که میخواست بره کلاس اول ، دوتا پاشو کرده بود تو یه کفش که لوازم التحریر دارا و سارا میخوام بردمش لوازم التحریری تا انتخاب کنه !
شصت و شش سالگی : تمام دندانهایم را کشیده بودم و حالا باید دندان مصنوعی میخریدم . به علت اینکه حقوق بازنشستگی ما اجازه خریدن دندان مصنوعی صفر کیلومتر !!! را نمیداد ، دندان مصنوعی پدربزرگ همکلاسی سابقم رو که تازه به رحمت خدا رفته بود !!! برای حداکثر بیست سال اجاره کردم .معلوم بود که این دندان مصنوعی ها یک بار هم مسواک نخورده ولی خوبیش این بود که حداقل شب ها یک لیوان آب یخ بالای سرم بود !
هفتاد و هشت سالگی : به علت سن بالای من و همسرم ، پسرانمان ( بخوانید عروسهایمان ) ما را به خانه هایشان راه نمیدادند
هشتاد و پنج سالگی : بلافاصله بعد از خوردن یک کله پاچه ی درست و حسابی دندان مصنوعی ها را به ورثه دادم تا دندانهایش را بین خودشان تقسیم کنند !
نود سالگی : همه فامیل در مورد اینکه من این همه عمر کرده بودم ، زیادی حرف میزدند و فردای همین حرفهای زیادی بود که به طور نا بهنگامی خدا بیامرز شدم !!!
عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت:...
چند می خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام. کاسه فروشی نیست.
خوب بعد آشنایی با تابلوهی آموزش رانندگی،حالا نوبت به تابلوهای زندگی میرسه:
الف. فرمان زندگی را از همان اول، خودت به دست بگیر
ب. اگر پرسپولیسی هستی آن گاه همسرت نباید استقلالی باشد
الف. انتخاب همسر از بین آدمهای برجسته
ب. شكم برجسته ممنوع!
الف. همیشه راه راست را برو
ب. به طرف منزل مادرزن
ازدواج:
الف. آغاز آزاد روابط
ب. پایان روابط آزاد
الف. لطفا موالیدتان را كنترل كنید!
ب. یكی كمه، دو تا غمه، سه تا كه شد خاطرجَمعه!
الف. به سراغ شوهر كه می روی تازیانه را فراموش نكن!
ب. كتك زدن ممنوع
الف. همسرت را نپیچان
ب. دم درآوردن ممنوع!
الف. ماه عسل به دریا نروید، غرق می شوید، حسرت به دل می مانید!
ب. زیرآبی رفتن ممنوع
الف. وفاداری در حد سگ
ب. اخلاق سگی ممنوع
الف. به پای هم پیر شوید
ب. پیرتان در می آید!
الف. ladies next
ب. محل وقوع عشق های خیابانی
الف. همدیگر را دور نزنید!
ب. دور همدیگر بگردید!
الف. هنگام دعوا از چكش استفاده نكنید
ب. زندگی شما به بن بست رسیده است
مرد: میدونی برای هدیه تولدت چی خریدم؟
زن: نه.
مرد: اون پژو 206 قرمز رنگ که کنار خیابون پارک شده رو میبینی ؟؟؟
زن: آررررره...
مرد: یه شال درست به همون رنگ !!!
++++++++++
پسره تو خواستگاری از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. پسره می گه: آهان فهمیدم ، اسمتون شلنگه
++++++++++
حیف نون میره تو خیابون می بینه نوشته: سیو همان سیب است...
میگه: دروغ میگن! خودم خوردم صابون بود!!!
++++++++++
به یارو میگن: با باقی جمله بساز میگه: ما دیشب کوبیده خوردیم
میگن باقیش کو؟
میگه: تو یخچاله
++++++++++
شاباش چیست؟ حرکتی ست محترمانه برای وحشی کردن شخص درحال رقص.
++++++++++
آلمانیها معتقدند اگه یه طاووس داشته باشی که برات نازکنه ، یه تمساح که برات اشک بریزه ، یه کلاغ که برات خبر بیاره ، یه روباه که فریبت بده ، دیگه نیاز نیست زن بگیری!
1) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و می گین: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن”، به این میگن بازاریابی مستقیم
۲) شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه: ” اون پسر ثروتمندیه، باهاش ازدواج کن”، به این می گن تبلیغات
۳) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین:”من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن”، به این میگن بازاریابی تلفنی
۴) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین: ” در هر حال، من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج می کنی؟”، به این میگن روابط عمومی
۵) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه: “شما پسر ثروتمندی هستی، با من ازدواج می کنی؟”، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری
۶) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و می گین: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن”، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما می کنه، به این میگن پس زدگی توسط مشتری
۷) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، بلافاصله میرین پیشش و می گین: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن” و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می کنه، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا
۸) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، ولی قبل از این که حرفی بزنین، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن” به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا
۹) شما در یک مهمانی، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد، ولی قبل از این که بگین: “من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن” ، همسرتون پیداش میشه، به این میگن منع ورود به بازار
۱۳- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. سعی می کنید به ش کم محلی کنید تا از شما خوش اش بیاد، اون هم فمینیست از آب در می آد و برایِ در اومدنِ چشِ شما دستِ دوست تون رو می گیره و با هم می رن سان فرانسیسکو. به این می گن اشتباهِ استراتژیک در بازاریابی.
۱۴- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و مؤدبانه یه یه شاخه گلِ سرخ به ش می دید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»، اما اون گل رو توی سرتون می زنه، چون شدیداً استقلالیه. به این می گن اشتباهِ تاکتیکی در بازاریابی.
۱۵- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ امّا اون پیشنهادِ شما رو قبول نمی کنه، چون که زندگیِ خوبی در کنارِ دوستِ دخترِ عزیزش داره! به این می گن حق همیشه با مشتری است.
۱۶- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ در همین لحظه ناگهان موبایلتون زنگ می زنه و شما تهدید به مرگ می شید شما هم دمتون رو میذارید روی کولتون و میرید به این میگن ناتوانی در ورود به بازار
۱۷- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن»؛ همون لحظه یه دختر دیگه که قبلا با همین کلمات گولش زده بودید سروکلش پیدا می شه و رسواتون میکنه
به این میگن تاثیرسوء سابقه در بازار.
۱۸- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ همون لحظه پاتون میره روی پوست موز و جلوی طرف ولو می شید به این میگن ضایع شدگی مفرط یا فقدان ثبات در بازار.
۱۹- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می خواهید بگید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ که یک هو یک دختر زیباتر از اون رو پشت سرش می بینید فورا مسیر رو عوض می کنید و به سمت دختر جدید می رید. به این میگن چشمچرانی، نه ببخشید تحلیل لحظه به لحظه بازار.
۲۰- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اونهم با شعف خاصی برمی گرده و لبخند می زنه، شما که بادیدن چهره ۶۰ ساله اون به اشتباه خودتون پی بردید سرخ و سفید شده و مجبورید برای رهایی آسمون ریسمون ببافید به این میگن بدبیاری یا خطای بازار
۲۱- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. به جایِ این که جلو برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ به مادرتون می گید که با مادرش تماس بگیره و قرار خواستگاری رو بذاره. به این می گن بازاریابی سنتی.
۲۲- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اون هم با دوست اش صحبت می کنه و در موردِ شما توضیح می ده و شما با هردوی اونا ازدواج می کنید. به این می گن بازاریابی دهان به دهان!
۲۳- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، و می خوام کاری کنم که شما در مدتِ کوتاهی به آرزوهاتون برسید. سیستمِ کار به این شکله که شما با من ازدواج می کنید، بعد دوستان و آشنایانِ خودتون رو هم تشویق به این کار می کنید. به ازای هر سه نفر چپ، سه نفر راست که با من ازدواج کنن، شما می تونید … سهم بیشتری از ثروت من ببرین به این می گن «بازاریابی شبکه ای».
۲۴- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن با توجه به جریانات اخیر ما می تونیم n تا بچه داشته باشیم»؛ اونهم که شدیدا عاشق بچه است موافقت می کنه و با هم یک مهد کودک راه می اندازید. به این میگن توجه به علاقمندی های بازار
۲۵- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اون هم می پرسه اگر با تو ازدواج کنم چند تا بچه می خواهی؟ شما می گید هرچی بیشتر بهتر تازگی آزاد اعلام شده و تا ۵۰ میلیون جا داریم!!! اما طرف چشمهاش سیاهی می ره و روی زمین ولو میشه. به این میگن نقص در مدیریت رشد بازار.
۲۶- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اونهم موافقت می کنه به شرط اینکه ازش بچه نخواهید. شما که عاشق بچه هستید آنهم بیشتر از دوتا بهتون بر می خوره و به توافق نمی رسید. به این میگن فقدان تفاهم در عرضه و تقاضا
۲۷- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اونهم موافقت می کنه اما از شما بیش از دوبچه می خواهد. شما قادر به انجام این کار نبوده و مخالفت می کنید. به این میگن محدودیت تولید.
۲۸- شما در یک مهمانی، یک دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازش خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن»؛ اونهم موافقت می کنه اما به شما تذکر می ده که بیش از دو بچه دارد. شما هم جا خورده و پا پس می کشید. به این میگن استهلاک در مواد اولیه!
۲۹-شما در یک مهمانی، دو دخترِ بسیار زیبا رو می بینید و ازشون خوش تون می آد. جلو می رید و می گید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کنید بعد ما می تونیم با هم بیش از دوبچه داشته باشیم »؛ اون هم نگاهی به چشمهای شما میکنه و میگه اینجا که جز من دختر دیگه ای نیست! بعداش هم هیچی نشده سر من هوو می خوای بیاری!به این میگن نقص کالا در بازار
۳۰- شما در یک مهمانی، دخترِهای بسیار زیبایِ فراوانی رو می بینید و ازشون خوش تون می آد. سرگردان می شید که جلو کدوم برید و بگید: «من پسر ثروتمندی هستم، با من ازدواج کن بعد ما می تونیم با هم بیش از دوبچه داشته باشیم»؛ به این میگن فقدان استراتژی در بازار
قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : دیدوبازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و....
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با مرد ها
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر وگوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : تعطیلات رفتن به دیزن و اسکی
بعد از ازدواج : تعطیلات شست وشوی خانه ولباس
نتیجه اخلاقی : پر شدن اوقات فراغت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : نوشتن کتاب شعر و رمان
بعد از ازدواج : نوشتن داستان پرنده در قفس
نتیجه اخلاقی : شهرت باد آورده
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : صحبت تلفنی بی محاسبه زمان
بعد از ازدواج : اتهام به پر حرفی حتی برای 10 دقیقه
نتیجه اخلاقی : حفظ عضلات صورت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : درحسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل
داشتيم خيلى شنگول تو خيابون قدم ميزديم كه يهو صداى ترمز شديدى اومدو دوتا پا كه يكى عمودى يكى افقى رو هوا بود...
خلاصه ملت جمع شدن بالاسر يارو كه در اين هنگام راننده پياده شد و در كمال خونسردى گفت:
آقا چيزيتون شد؟
يارو هم با همون وضع و صورت خونى مالى در حاليكه به سختى نفس ميكشيد گفت:
پ نه پ خودمو انداختم زمين از داور پنالتى بگيرم!
راننده گفت: نمكدون منظورم اينه كه ميخواى زنگ بزنم اورژانس؟
يارو گفت: پ نه پ زنگ بزن برنامه نود عادل اينا كارشناسى كنن صحنه پنالتى بود يا نه!!!
خرگوش میره تو جنگل روباه و می بینه داره تریاک می کشه میگه آقا روباه این چه کاریه پاشو بودوییم شاد باشیم میرن تا میرسن به گرگه می بینن داره حشیش می کشه خرگوش میگه آقا گرگه این چه کاریه پاشو شاد باشیم بودوییم گرگه پامیشه میرن 3تایی می رسن به شیره می بینن داره تزریق می کنه خرگوشه می گه این چه کاریه پاشو بودوییم شاد باشیم ورزش کنیم شیره می پره می خورش !!! گرگه و روباه میگن چرا خوردیش ؟ این که حرف بدی نزد !! شیره میگه نه بابا این پدر سگ هر روز اکس می زنه میاد ما رو می دوونه !!!!
زن هم زنای قدیم
صبح ساعت 5
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار میشود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها
میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند.
صبح ساعت 6
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را
باعشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا
از خواب بیدار شود.
جدید: بازهم خوابیده است
صبح ساعت 7
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و هزار تا
دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.
صبح ساعت 11
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و در با دست در حال
بررسی جوش های روی کمرش است
ظهر ساعت 12
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های
جدید جهت چیز صحبت میکند
ظهر ساعت 13
قدیم: در حال شستن جوراب و لباسهای آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است.
ظهر ساعت 14
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است
میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در
حال تماشای FashionTV میباشد.
ظهر ساعت 15
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه
برای گاوشان میباشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.
عصر ساعت 16
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباسهای خریداری شده است. در همان حال هم نیم
نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد میکشد.
عصر ساعت 17
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.
عصر ساعت 18
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را میبرد.
شب ساعت 19
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.
شب ساعت 20
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.
شب ساعت 21
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
جدید: در رستوران ، پیتزا میل میفرمایند.
شب ساعت 22
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ
روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.
شب ساعت 23 و 24
قدیم: …
جدید: در حال مشاهده ماهواره هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید
دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو، دوستان بسيار قديمى بودند.
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او می رفت.
يک روز خسرو گفت: «بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می کرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم می شود فوتبال بازى کرد يا نه؟»
بهمن گفت: «خسرو جان، تو بهترين دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر می دهم.»
چند روز بعد بهمن از دنيا رفت.
يک شب، نيمه هاى شب، خسرو با صدايى از خواب پريد. يک شیء نورانى چشمک زن را ديد که نام او را صدا می زد: خسرو، خسرو…
خسرو گفت: کيه؟
: منم، بهمن.
:”تو بهمن نيستى، بهمن مرده!
:باور کن من خود بهمنم…
: تو الان کجايی؟
بهمن گفت: در بهشت! و چند خبر خوب و يک خبر بد برات دارم.
خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.
بهمن گفت: اول اين که در بهشت هم فوتبال برقرار است.
و از آن بهتر اين که تمام دوستان و هم تيمی هايمان که مرده اند نيز اينجا هستند.
حتى مربى سابقمان هم اينجاست. و باز هم از آن بهتر اين که همه ما دوباره جوان هستيم
و هوا هم هميشه بهار است و از برف و باران خبرى نيست.
و از همه بهتر اين که می توانيم هر چقدر دلمان می خواهد فوتبال بازى کنيم
و هرگز خسته نمی شويم. در حين بازى هم هيچ کس آسيب نمی بيند.
خسرو گفت: عاليه! حتى خوابش را هم نمی ديدم! راستى آن خبر بدى که گفتى چيه؟
بهمن گفت: مربیمون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تيم گذاشته!
سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن.
زن فرانسوي گفت:
به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه … خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم!
روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور .
روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود .
زن انگليسي گفت:
من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار.
روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم
ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت.
پیش خودش گفت: این گونی خیار را میبرم و با پولی که برای آن میگیرم، یک مرغ میخرم.
مرغ تخم میگذارد، روی آنها مینشیند و یک مشت جوجه در میآید،
به جوجهها غذا میدهم تا بزرگ شوند،
بعد آنها را میفروشم و یک گوسفند میخرم،
گوسفند را میپرورم تا بزرگ شود،
او را با یک گوسفند جفت میکنم،
او تعدادی بره میزاید و من آنها را میفروشم.
با پولی که از فروش آنها میگیرم، یک مادیان میخرم،
او کره میزاید، کرهها را غذا میدهم تا بزرگ شوند،
بعد آنها را میفروشم
با پولی که برای آنها میگیرم، یک خانه با یک باغ میخرم.
در باغ خیار میکارم و نمیگذارم احدی آنها را بدزدد.
همیشه از آنجا نگهبانی می کنم.
یک نگهبان قوی اجیر میکنم، و هر از گاهی از باغ بیرون میآیم و داد میزنم: آهای تو، مواظب باش.
آن فرد چنان در خیالات خودش غرق شد که پاک فراموش کرد در باغ دیگری است و با بالاترین صدا فریاد میزد.
نگهبان صدایش را شنید و دواندوان بیرون آمد، آن فرد را گرفت و کتک مفصلی به او زد. بيچاره تازه فهميد كه همش رويا بوده است.
ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 16 / 4 / 1390برچسب:دزد,خیال,باف,خیار,طنز, :: 6:55 قبل از ظهر :: توسط : علی عباسی
فرض کن این عکس تو توی آفریقاست و تو با یه طناب به درخت وصل شدی و مثل لنگر کشتی تو هوا معلق هستی
یه شمع هم به آرومی داره طناب رو می سوزونه و یه شیر هم اون زیر واستاده تا تو بیفتی و شیره ناهارشو بخوره و تا زمانی که طناب سالم باشه تو هم زنده هستی ، کسی هم نیست که بهت کمک کنه تنها راه اینه که شیر رو متقاعد کنی که شمع رو خاموش کنه
چه جوری تو این کار رو انجام می دی...؟!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
جواب:
واقعا اینقد سخت بود؟؟؟!
بابا آهنگ تولد ... تولد ... تولدت مبارک رو میخونی...
شیر بی اختیار میره
شمع رو خاموش میکنه!!! به همین سادگی به همین خوشمزگی!
تا حالا شده در شیشهء استون رو با دندون باز کنید ؟
براتون پیش اومده که تو تاریکی به جای خمیر دندون کرم نرم کننده رو مسواکتون بمالین ؟
تا حالا شده بخواین یه آدامس رو از پاشنهء کفشتون جدا کنین در حالی که دم در مهمونی هستین و خیلی هم عجله دارین ، از لبهء جوب کمک می گیرین و همون موقع پاشنهء کذایی از جا کنده بشه ؟
اتفاق افتاده که بخواین شمارهء خونهء دوستی رو بگیرین و از حواس پرتی شمارهء دوست دیگری رو بگیرین که همیشه از بی معرفتی شما می ناله و تهدیدتون کرده که تا زنگ نزنین دیگه بهتون زنگ نمی زنه و سراغ اون یکی رو از این یکی بخواین ؟ پیش اومده که دو نسخه پلات از یک نقشه بگیرین ، در حالی که دو ساعت تو پلاتی نشسته بودین و متوجه شدین که اولی اشتباه پلات گرفته شده .
بعد میاین خونه و نقشه ها رو باز می کنین و در کمال خونسردی نقشهء اشتباه رو پاره می کنید و بعد می فهمید که اونی که پاره کردین نقشهء درست بوده و این یکی که جلوتونه اون عوضی است ؟ اتفاق افتاده که نصف شب برین سر یخچال ، در حالیکه از مهمونی بر می گردین و ترجیح می دین هیچ کس شما رو اون موقع نبینه ، تشنه اید و بطری آب رو یه هوا سر می کشین بعد از مزهء او.آر.اس به خودتون میاین و یادتون میاد که ظهر یک نفر تو خونه گلاب به روتون بوده و مامان براش اینو درست کرده ؟ شده که با اعتماد به نفس تمام برای دوستی راجع به فیلم خوبی حرف بزنید که فلانی توش بازی کرده و داستان فلان بوده و ...
بعد دوستتان با تمسخر بگه که هنر پیشه اش فلانی نبوده بلکه یکی دیگه بوده ؟ شده که تولد دوستتون رو یک هفته بعد بهش تبریک بگین در حالی که فکر می کردین دارین سورپرایزش می کنین و اون هم بعد از روز تولدش با خودش قرار گذاشته که دیگه بعد از چهار سال پیاپی فراموشی شما باهاتون قطع ارتباط کنه ؟براتون اتفاق افتاده که بخواین رویکی از نقاشی های پاستلی که یک ماه روش کار کردین فیکساتیو بزنین و بعد اشتباهی اسپری رنگ سفید رو روش خالی کنید ؟
تا حالا شده تواینترنت یکی بهتون پی ام بزنه و کلی حال و احوال کنه و شما رو به خوبی بشناسه ، بعد شما تمام مدتی که دارین باهاش چت می کنین مشغول گشتن تو پروفایل طرف و ارکات و اینور و اونورین و ندونین که این دوست کیه ؟ پیش اومده براتون که برای چند تا آدم بلیط کنسرت بگیرین ، همهء بلیط ها دست شما باشه و یک ربع قبل از شروع برنامه باهاشون قرار بذارین و وقتی همه جمع شدن بفهمین که دو سانس پشت سر هم اجرا بوده و شما بلیط سانس قبل رو داشتین در حالی که برای سانس دوم اومدین ؟ شده که سی دی یک پروژه رو به کارفرما تحویل بدین در حالی که یک هفته از موعدش گذشته و بعد که به خونه برسین ببینین سی دی اصلی روی میزتونه و اونی که به کارفرما دادین یک سری عکس خاله خانباجی و تفریحات فامیل و سیزده به در و اینها بوده ؟
پیش اومده وقتی از یک قرار رمانتیک به خونه بر می گردین و تو آئینه خودتونو نگاه کنین و ببینین که فراموش کردین یکی از چشمهاتونو آرایش کنین و خط چشم و ریمل بکشین در حالی که در تمام طول قرار رمانتیک با خودتون می گفتین که طرف چقدر به چشمهای من نگاه می کنه ؟ تا حالا شده خانم همسایه تون که همیشه از خانمی شما تعریف می کنه و هر جور شده می خواد شوهرتون بده بی هوا بیاد خونه ء شما و شما رو بالای نردبام و دریل به دست ببینه ؟
پیش اومده که کرایهء تاکسی رو همون اول حساب کرده باشین و بقیهء پول همچنان تو دستتون باشه و وقتی می خواهید پیاده بشین دوباره همون پول رو به راننده بدین و راننده هم که یکی از این پشت مو بلندهای جوونه برگرده و با نیش باز بهتون لبخند بزنه و فکر کنه که دارین بهش نخ می دین ؟
مغز مردان برای خیرهشدن به زنان برنامهریزی شده است !!!!
آیا درک چیزهایی که در ذهن شوهرتان میگذرد، برایتان سخت است؟ این کار برایتان سادهتر خواهد شد اگر این 10 نكته را که دانشمندان در مورد مغز مردان كشف کردهاند، بدانید. مغز مرد در طول زندگیاش تغییر وتحول پیدا میکند.
هر زنی برای انتخاب جفتی برای ادامه زندگی، باید این چیزها را بداند.
1. مردان احساساتیترند
گرچه تصور عمومی این است که زنان احساسیتر از مردان هستند، اما پژوهشها نشان داده است که نوزادان پسر نسبت به نوزادان دختر واکنشهای عاطفی بیشتری از خود نشان میدهند. یک بررسی در سال 2008 نشان داد که مردان در بزرگسالی نیز واکنشهای عاطفی را با شدت بیشتری بروز میدهند. البته پیش از آنکه از عواطفشان در موردی آگاه شوند.
2. مردان در برابر تنهایی حساسترند
گرچه تنهایی میتواند برای سلامت مغز هر کسی زیانبار باشد، اما مردان سالمند نسبت به آن خیلی آسیبپذیرترند. مردان نسبت به زنان کمتر برای برقراری ارتباط تلاش میکنند، در نتیجه تنهایی آنها تشدید میشود و این تنهایی اثر آسیبرسانی را بر مدارهای اجتماعی مغزشان باقی میگذارد.
3. مردان بر حل مسائل متمرکزند
با اینکه بسیاری از بررسیها نشان میدهند زنان نسبت به مردان احساس همدلی بیشتری از خود بروز میدهند اما ممکن است قضیه به این سادگی نباشد؛ ممکن است سیستم همدلی مغز مردان هنگامی که شخصی تحت استرس قرار دارد یا مشکلی را ابراز میکند، به سرعت عمل نكند، اما بخشی از مغز که مسوول «حل مسائل» است، به سرعت عكسالعمل نشان میدهد و باعث کمک رساندن مردان به دیگران میشود.
4. مغز مردان برای خیرهشدن به زنان برنامهریزی شده است
هورمون تستوسترون را به پرخاشگری و خصومت ارتباط میدهند اما این هورمون مسوول میل جنسی هم هست و مردان نسبت به زنان 6 برابر بیشتر از این هورمون در خونشان دارند. دانشمندان دریافتهاند این هورمون بخش تسلط بر رفتارهای تکانهای و غریزی را مختل میکند. گرچه این موضوع نیاز به بررسی بیشتری دارد، اما میتوان گفت مردان درست مثل هواپیمایی كه روی دستگاه «خلبان خودکار» قرار گرفته باشد، به زنان خیره میشوند و در عین حال وقتی زن از میدان دیدشان خارج شد، او را فراموش میکنند.
5. مردان از قلمروشان دفاع میکنند
بخشی از غریزه مردانه، دفاع از قلمرو است. گرچه در مورد انسانها باید پژوهشهای بیشتری انجام شود، اما در پستانداران مذکر، بخشی از مغز که مسوول «دفاع از قلمرو» است، از بخش مشابه در پستانداران مؤنث بزرگتر است. با اینکه زنان نیز دارای حس مالکیت هستند، اما مردان با احتمال بیشتری ممکن است هنگامی که زندگی عشقی یا قلمروشان در معرض تهدید قرار میگیرد، پرخاشگری كنند.
6. مردان از سلسله مراتب فرماندهی استقبال میکنند
مردان هنگامی كه سلسله مراتب قدرت حالت ناپایداری دارد، احساس اضطراب میکنند اما سلسله مراتب فرماندهی ثابت و پایدار، مانند نیروهای نظامی یا محیطهای کاری، تستوسترون آنها را کاهش میدهد و پرخاشگریشان را مهار میکند.
7. مغز مردان واقعا در طول زمان بالغ میشود
اشتغال خاطر با سلسله مراتب قدرت که از سنین بسیار پایین (حدود 6 سالگی) آغاز میشود، برانگیزاننده رقابت میان مردان است و به همین دلیل مدام به هم متلک میگویند. البته بروز پرخاشگری کلامی بسیار بهتر از نمود عملی بیرونی آن است. بررسیهای روانشناختی نشان دادهاند که با افزایش سن، علاقه مردان به برتریطلبی کاهش مییابد و در عوض توجه بیشتری به رابطههایشان و بهبود روابط اجتماعی پیدا میکنند. احتمالا این تغییر مردان، تا حدی به کاهش تدریجی میزان تستوسترون با افزایش سن مربوط است.
8. مغز مردان برای پدر شدن آمادگی پیدا میکند
مغز مردان چند ماه پیش از اینکه پدر بشوند، برای همکاری با همسرشان آمادگی پیدا میکند. یک بررسی در سال 2000 نشان داد که پدران آینده تغییراتی هورمونی را پشت سر میگذارند؛ هورمون پرولاکتینشان بالا میرود و هورمون تستوسترونشان کاهش پیدا میکند و به این ترتیب احتمالا رفتار پدرانه در آنها تقویت میشود.
9. شیوه بازی مردها با بچههایشان فرق میکند
شیوه بازی پدرها با بچهها خاص خودشان است. شیوه آنها در انجام بازیهای مبارزهجویانه، دارای خودانگیختگی بیشتر و برانگیزاننده، به یادگیری بهتر کودکان کمک میکند، به آنها اعتماد به نفس بیشتری میدهد و آنها را برای دنیای واقعی آماده میکند. بررسیها نشان داده احتمال بروز رفتارهای پرخطر جنسی در كسانی كه پدرهایشان توجه زیادی به آنها داشتهاند، كمتر است.
10. مغز مردان و مسأله ازدواج
زنان میخواهند استقرار پیدا کنند و مردان میخواهند خانوادهدار و بچهدار شوند. نتایج یک بررسی كه در سال 2007 انجام شد، نشان میدهد خیانتهای مردان با احتمال بیشتری پیش از 30 سالگی رخ میدهد. پس از این سن، آنها معمولا بر تامین نیازهای خانوادهشان متمرکز میشوند.
1- هوی گوسفند چه خبرته؟!؟! گوسفند در اصل به موجودی پشمالو و بی نزاکت گفته می شود که اندک زمانی است پایش را در شهر گزارده (همون دهاتی) ولی ما امروزه به رانندگانی که چراغ قرمز را رد می کنند، رانندگانی که به محض سبز شدن چراغ و جهت یادآوری خاطره حنابندان مادر بزرگشان بوق های ممتد می زنند، عابرانی که از وسط اتوبان رد می شوند و یا صف اتوبوس را رعایت نمی کنند، بازیکنان تیم ملی فوتبال وقتی موقعیتی را خراب می کنند و کسانی که موقع راه رفتن پای دیگران را لگد می کنند می گوییم: هوی گوسفند چه خبرته؟!؟!
2-از همه پسرها متنفرم
از آنجایی که تب پیدا کردن بوی فرند (BF) در بین دوشیزگان دبیرستانی بسیار رواج پیدا کرده و یک جورایی از نان شب هم برای این عزیزان واجب تر است و از آنجایی که این نوگلان عمراً به پسر پایین تر از 25 سال پا بدهند و از آنجایی که یک پسر 25 ساله خیلی چیزها را می داند ولی یک دختر 16-17 ساله خیلی چیز ها را نمی داند پس طبیعی است که این وسط چه کسی باید گرگ شود و چه کسی قربانی....
طبق آمار های گرفته شده 99 درصد دختران دبیرستانی قبل از خوردن 100 عدد قرص دیازپام و خودکشی این جمله را بیان می کنند: از همه پسر ها متنفرم!
3-بابا جون هر وقت خواستی بیای خونه 2 تا شمع هم بگیر. چون برق نداریم!
جمله ای که طی ماه گذشته بسیار پر کاربرد شده است و از آنجایی که هر حرف دیگری در این رابطه بزنیم تبدیل به سیاسی می شویم و اینا پس دیگه چیزی نمی گیم و مثل شهروند نمونه میریم سراغ موضوعات کم خطرتر!
5-الو! صدات قطع و وصل میشه.برو یه جا که آنتن داشته باشی!
طبق تحقیقات به عمل آمده به طور متوسط نیمی از زمان مکالمه با تلفن همراه در اقصی نقاط کشورمون صرف گفتن جمله بالا می گردد. شایان ذکر است در پاره ای از موارد جملات دیگری به جای جمله بالا به کار می روند که شامل همین مضمون هستند و عبارتند از: قطع و وصل میشی حاجی ، نقطه کور ایستادی صدات نمیاد، برو اون خطت رو بفروش با پولش آدامس بخر، ای مخابرات فلان فلان شده،..... (سانسور شد !!) بلده هی پول قبض بگیره! (به جای کلمه فلان فحش های مورد نظر را جایگذاری کنید)
6-آقای مجری، لطفاً یه کم راهنمایی کنید؟
منظور از جمله بالا مسابقات تلویزیونی و مجریان دلنواز و جایزه های نفیس (اعم از ساعت مچی و دیواری و رومیزی و زیر میزی و کنار میزی و اشتراک یک سال پوشک My Baby و دویست و چهل و نه تومان پول نقد و ...) و شرکت کنندگان بسیار باهوش (با بهره هوشی در حد جلبک های فتوسنتز کننده اعماق اقیانوس ها) می باشد.
معمولاً عبارت « آقای مجری میشه یه راهنمایی بکنید؟» بعد از قرائت سوال توسط مجری بامزه و تو دل بروی برنامه ، توسط شرکت کننده که احتمالاً صغری 34 ساله و ترشیده و یا کرم علی 14 ساله و محصل می باشند، پرسیده می شود (نگاهی به شرایط سنی و اجتماعی شرکت کنندگان این مسابقه، خود به تنهایی برای نشون دادن سطح نازل این برنامه ها کافیه).
تا شرکت کننده محترم بتواند بعد از راهنمایی های مربوطه توسط مجری محترم (که بسته به آی کیوی شرکت کننده از حرکات موزون تا گفتن جواب مسابقه تغییر می کند) به جواب مورد نظر دست بیابد. سوالات برنامه نیز موضوعاتی همچون آرامگاه خواجه حافظ شیرازی کجاست؟ ، تعداد انگشتان دست و یا پا در انسان چند تاست؟ ، علی دایی کیست ، چرا زن نمی گیری و موضوعاتی از این قبیل می باشد!
7-ای بابا! آقای راننده، من هر روز این مسیر رو با تاکسی میام. دیروز 250 تومان بود. یعنی چی الان میگی باید 1250 تومان بدم؟!؟!
در جایی که گنجشگکان میومیو می کنند و سگ ها جیک جیک و گربه ها واق واق ، پس خیلی طبیعی است که صبح روز بعد کرایه را چند برابر کنند!
8-آقای دکتر مریض تخت دو که دیروز عملش کرده بودین، همین الان تموم کرد!
آقا جان من اشتباهات پزشکی هم جزئی از عمل های جراحیه! به فرض هم که یه دکتر متخصصی از هر 4 نفری که عمل می کنه 3 نفرشون می میره. دلیل نمیشه که شما فکر کنید این بنده خدا سواد نداره و به خاطر پارتی و رابطه و اینا مدرکش رو گرفته! اصلاً اگه طرف آدم نکشه که بش نمی گن دکتر که! بابا جان اون یه چیزی حالیشه. طرف دکتره ها! گیر نده عزیزم. برو ماستتو بخور. به توچه طرف چه جوری و از کجا (منظور اوکراین نیست ها!) مدرکشو گرفته؟
9-شلام ژن. اون پنژره رو ببند شوژ میاد! (یعنی:سلام زن.اون پنجره رو ببند سوز میاد)
بحمدالله در زمینه اعتیاد و معتاد پروری توانستیم بترکونیم و موفق شدیم سن اعتیاد را به حدود 14 الی 15 سالگی کاهش بدیم و اصولاً در این زمینه هیچ یک از استاندارد های جهانی برای ما رقمی به حساب نمی آیند. در هر صورت جمله بالا یکی از پرکاربردترین جملاتیه که هر روز میشنویم یا شاید هم خودمون به زبونش میاریم!
10-برخورد یک دستگاه مینی بوس با یک سواری حادثه آفرید!
خوب دیگه همه میدونیم خودرو هامون فرسوده اند و جاده هامون فرسوده تر و رانندگانمون خواب آلوده تر!
چیزی که این سوال ها را اینقدر پیچیده کرده این است که یک پاسخ اشتباه ممکن است یک دعوای طولانی مدت را به وجود آورده و در بعضی موارد منجر به طلاق شود. به نمونه های زیر توجه کنید:
1- "به چی فکر می کنی؟" مطمئنا پاسخ مناسب به این سوال چیزی جز این نیسـت: "ببخشید اگه ناراحتت کردم، عزیزم، فقط داشتم به این فکر می کردم که تو چه خانم فوق العاده، با ارزش، با ملاحظه، باهوش و زیبایی هستی و من چقدر خوش شانس هستم که تو را در کنار خود دارم." این سوال به طور حتم افکار درونیتان را برای خانم فاش نمی کند. به عنوان مثال ممکن است شما در آن موقع در حال فکر کردن به یکی از موارد زیر بودید:
الف) بیس بال
ب) فوتبال
ث) چقدر چاق شدید
ج) خانم زیباتر است یا شما
د) اگر شما مردید پول بیمه را چطور خرج می کند
پاسخ مناسبی که به این پرسش داده شده برگرفته از کتاب "ازدواج با بچه ها" نوشته ال باندی است. این اتفاق درست زمانی روی داد که همسر ال، "پگی" به او گفت: "میخواهم بدانی که..." و ال هم گفت "بیشتر ترجیح می دهم حرف بزنم تا فکر کنم."
سوال دیگری که تنها یک پاسخ مثبت دارد و هزاران جواب منفی عبارتست از:
2- "منو دوست داری؟" پاسخ مناسب به این سوال "بله" است. کسانی که میخواهند کمی استادانه تر عمل کنند می توانند بگویند: "بله عزیزم." پاسخ های اشتباه شامل موارد زیر می شود:
الف) فکر کنم اینطور باشه
ب) اگه بگم آره خوشحال می شی؟
ث) بستگی داره منظورت از دوست داشتن چی باشه
ج) فرقیم می کنه؟
د) کی؟ من؟
3- " به نظرت من چاقم؟" پاسخ مردها باید به این سؤال مطمئنا " نه، البته که نیستی" باشد و بعد هم باید به سرعت اتاق را ترک کنند. موارد نادرست عبارتند از:
الف) نه چاقی نه لاغر
ب) در مقایسه با کی؟
ث) یکم وزنت زیاده ولی بهت می یاد
ج) من خانم های چاق تر از تو هم دیده ام
د) چی گفتی؟ من داشتم به بیمه نامت فکر می کردم
4- "فکر می کنی اون خانم از من زیباتره؟" "اون خانم" می تواند هر کسی از نامزد قبلی شما گرفته، تا یک عابر که شما آنچنان به او خیره شده اید که باعث یک سانحه اتومبیل می شوید، و یا یک هنر پیشه ای که در یک فیلم بازی می کند، باشد. در هر شرایطی پاسخ درست این است: "نه، تو خیلی زیباتری" پاسخ های اشتباه شامل موارد زیر می شوند:
الف) زیباتر از تو نیست، اما زیبایی های خودش را دارد
ب) نمی دونم آدم باید زیبایی رو چطوری دسته بندی کنه
ث) آره، ولی شرط می بندم که شخصیت تو از اون خیلی بالاتره
ج) فقط از این نظر که از تو جوانتر و لاغر تره
د) می تونی دوباره سوالت رو تکرار کنی؟ من داشتم به بیمه نامت فکر می کردم
5- "اگر من بمیرم تو چه کار می کنی؟". پاسخ مناسب: "محبوب من، اگر تو به طور ناگهانی چشم از جهان ببندی زندگی دیگر برای من هیچ معنایی نخواهد داشت و خودم را زیر چرخ های اولین کامیونی که ببینم می اندازم." همانطور که در چند خط بعدی می بینید، مشاهده خواهید کرد که یک پاسخ نا بخردانه شما را تا کجاها میشکد:
خانم: عزیزم، اگر من بمیرم تو چه کار می کنی؟
آقا: چرا عزیزم؛ خوب معلومه خیلی ناراحت می شم.
خانم: دوباره ازدواج می کنی؟
آقا: نه معلومه که نمی کنم
خانم: دوست نداری ازدواج کنی؟
آقا: خوب دوست که دارم
خانم: پس چرا ازدواج نمی کنی؟
آقا: خیلی خوب، دوباره ازدواج می کنم
خانم: تو این کار رو می کنی؟
آقا: بله
خانم:( پس از یک مکث طولانی) باهاش توی تخت من می خوابی؟
آقا: خوب آره، فکر کنم همچین کاری کنم
خانم:خوبه، حالا فهمیدم، لابد میذاری لباس های من رو هم بپوشه؟
آقا: فکر کنم اگه بخواهد بهش اجازه بدم
خانم: (با سردی) واقعا؟! حتما جای عکس های من رو هم با عکس های او عوض میکنی؟
آقا: آره فکر کنم کار درستی باشه
خانم: این طوریه؟ آیا بهش اجازه میدی که با چوب گلف من بازی کنه؟
اگر ازخانم ها و آقایون سوال کنید که چه خصوصیتی در همسرشان وجود دارد که بیش از هر چیز برایشان جالب و جذاب است مطمئن باشید که هر دو جنسیت، شوخ طبعی را در ابتدای لیست خود قرار خواهند داد. این واژه آنقدر مورد استفاده قرار گرفته که در زبان انگلیسی سرواژه ای به صورت (GSOH) نیز برای آن ساخته اند.
هم خانم ها و هم آقایون هر دو به یک میزان به دنبال یافتن حس شوخ طبعی در شریک زندگی خود هستند. به هر حال کاملاً طبیعی است که هر کس به دنبال همسری باشد که خوش مشرب، جذاب و خوشمزه باشد.
می توان گفت که این روزها شوخ طبعی به شکل مقوله ای در آمده که در میان عامه ی مردم رواج زیادی پیدا کرده. لازم به ذکر است پژوهشگرانی که در مورد شوخ طبعی تحقیق و بررسی می نمایند سال هاست که متوجه اختلافاتی در مورد مفهوم و کاربرد حس شوخ طبعی در میان خانم ها و آقایون شده اند. به این معنا که خانم ها علاقه دارند با مردی ازوداج کنند که با مزه باشد، و برایشان جک های خنده دار تعریف کند؛ این در حالی است که آقایون تمایل دارند با خانم هایی ازدواج کنند که به جک های مضحک و مسخره ی آنها بخندند.
بر اساس اظهارات اریک برسلر روانشناس دانشگاه مک مستر در کانادا تعریف خانم ها و آقایون از حس شوخ طبعی به یک معنا نیست. او در تحقیقاتش که در جلد بعدی ماهنامه ی تکامل و سلوک انسانی به چاپ خواهد رسید، تعداد بسیار زیادی از خانم ها و آقایون را مورد پرسش قرار داده است. این افراد پاسخ های جالبی به سوال های پژوهشگران داده اند. برسلر و تیمش به این نتیجه دست پیدا کرده اند که خانم ها بیشتر به دنبال مردی هستند که "تولید کننده" ی شوخی باشد و آقایون نیز بیشتر به خانم هایی گرایش دارند که با روی باز از شوخی آنها "استقبال" کنند.
جفری مولر روانشناس در رشد تکاملی انسان در دانشگاه نیو مکزیکو و نویسنده کتاب "ذهنیت همسریابی" معتقد است که این نوع تقسیم مفهومی شوخی در میان جنسیت ها کاملاً قابل درک و پیش بینی است. خانم ها انتخابگر تر از آقایون هستند و به این دلیل که آنها مردهای شوخ طبع را ترجیح می دهند، آقایون خود به خود آموزش می بینند که حس شوخ طبعی خود را زنده نگه داشته و خودشان را با مزه جلوه دهند تا به این ترتیب هم بر روی خانم ها تاثیر گذار واقع بشوند و هم مردهای دیگر را از میدان به در کنند.
جان موریل پروفسور کالج ویلیام و ماری در ویرجینا که به مدت 25 سال است که بر روی شوخ طبعی مطالعه و تحقیق می کند، معتقد است که : "آقایون خیلی راحت با گذاشتن القاب و نام های مستعار بر روی مردهای دیگر آنها دست انداخته و به آنها طعنه می زنند." این در حالی است که خانم ها یک چنین کاری را انجام نمی دهند و کمتر اتفاق می افتد خانم ها را ببینید که برای یکدیگر جک بسازند و یا شوخی هایی کنند که به شخصیت طرف مقابل توهین شده باشد.
یکی از تفاوت های اصلی این است که آقایون اغلب از شوخی استفاده می کنند تا به نوعی با هم جنس های خود رقابت کرده و حس برتری خود را به آنها بقبولانند. این در حالی است خانم ها از شوخی و خنده صرفاً به عنوان عاملی برای عمیق تر شدن پیوندهای عاطفی استفاده می کنند. تحقیقات گویای این مطلب هستند که آقایون زمانیکه در کنار یک خانم هستند با دوستان پسر خود شروع می کنند به شوخی و خنده.
تطمیع حس شوخ طبعی برای آقایون آنقدر مهم است که یک لبخند از طرف جنس مونث می تواند به عنوان تثبیت کننده ی علاقه ی جنسی در ذهن آنها است. مجموعه تحقیقات یک پژوهشکده ی آلمانی نیز گویای این مطلب است که زمانیکه یک خانم و آقای غریبه به هم می رسند و شروع می کنند به یک گفتگوی عادی، میزان خنده های خانم در طول بحث به عنوان عاملی محسوب می شود که میزان علاقه ی او به طرف مقابل را تعیین می کند، و نشان می دهد که او تا چه حد جذب آقا شده. همچنین همین میزان خنده های خانم است که آقا بر اساس آن تصمیم می گیرد که دفعه ی آینده باز هم او را ملاقات کند یا خیر. از سوی دیگر میزان خنده های آقا هیچ ارتباطی به میزان علاقه ی او به خانم ندارد.
برسلر می گوید که تحقیقاتش همچنین گویای این مطلب نیز هستند که شوخی به احتمال زیاد بخاطر انتخاب جنسی صورت می پذیرد چراکه در روابط رمانتیک خنده و شوخی بسیار مطلوب جلوه می کند. شاید خانم ها به حس شوخ طبعی دوستانشان بی اهمیت باشند حال چه دختر و چه پسر، اما تمایل دارند که همسرشان از این حس برخوردار باشد.
دان نیلسون پروفسور زبان شناسی دانشگاه آریزنا امریکا می گوید خانمی که حس شوخ طبعی آقا را به مسخره می گیرد، این کار او برای آقا مایوس کننده و دلسر کننده به حساب می آید. بسیاری از آقایون در این حال احساس تهدید زیادی را از سوی طرف مقابل دریافت می کنند. همچنین آقایون خانم هایی که بیش از اندازه شوخی می کنند را نیز به عنوان تهدید برای خود محسوب می کنند، به این معنا که این احتمال را می دهند روزی خودشان هدف زبان تیز و تند خانم قرار بگیرند. او می گوید: "من احساس می کنم که هر مردی در دنیا عاشق شوخ طبعی و خوشمزگی است."
نیلسون می گوید مردهای مضحک و با مزه خیلی جذاب هستند چراکه دارای خلاقیت بسیار بالایی می باشند، آنها حتی قابلیت دیدن اشیاء موجود در درون یک جعبه بسته را نیز دارند. آنها همچنین دارای "دید مضاعف" هستند. او می گوید آنها توانایی درک نقطه نظرات متفاوت طرف مقابل را نیز دارند. او می گوید هر دوی این خصیصه های اخلاقی مورد پذیرش خانم ها هستند.
البته خود نیلسون هم برای شوخ طبعی حد و اندازه خاصی قائل می شود. در حقیقت اینطور هم نیست که آقایون بگویند ما به هیچ وجه دلمان نمی خواهد همسرمان شوخی کند. از این گذشته مردهایی که این حس را می ستایند، اغلب نسبت به سایر مردها مطمئن تر، بالغ تر، و آگاه تر هستند. آنها ارزش و اعتبار بالایی به همسرشان می دهند و از این بابت هیچ ترس و تهدیدی را نیز متوجه خودشان نمی بینند.
البته خانم هایی که به دنبال مردهایی هستند که موافق حس شوخ طبعی آنها بوده و ازآن استقبال کنند، دارای عزت نفس بالاتری هستند و برای شخصیت خود ارزش بالاتری قائل هستند.
اکثریت قریب به اتفاق پژوهشگران خانواده و ازدواج نیز موافق آراء فوق الذکر هستند.
جان گاتمن یکی از موسسین موسسه ازدواج و خانواده در سیاتل امریکا و کارشناس روابط زناشویی به این نتیجه رسیده است که زمانیکه شوخی و خنده به عنوان عامل از بین برنده ی تنش ها و تعارض ها به کار برده می شود، زندگی ها دوام بیشتری پیدا می کنند. مطالعات جامع دیگر نیز حاکی از این مطلب هستند که افرادی که با همسران خود خنده و شوخی می کنند و به طور روزانه موجبات خنده و شادی یکدیگر را فراهم می آورند، زندگی خیلی خوشحال تری را دنبال خواهند کرد.
جنبه سرزنده، شوخ، و فکاهی مغز قابل تقدیر است حتی اگر زوجین در مورد چیزی که عامل خنده است با هم موافق نباشند.
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار !
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،
... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام !
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو !
حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(