@****زندگی همراه عشق****@+فروشگاه اینترنتی
عشق,زندگی,سلامتی,شادابی,همه در........زندگی همراه عشق! |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |
ارسال شده در تاریخ : جمعه 27 / 11 / 1389برچسب:, :: 10:52 قبل از ظهر :: توسط : علی عباسی
یا تو زیباتر شدی ! ....
یا چشام بارونیه ! .. این قفس بازه ولی.... قلب ِ من زندونیه.. ـ من پشیمون میکنم جاده رو از رفتنت ! تو نباشی می پره عطرتم از پیرهنت... ــ میخـوام آروم شم!! تـــــو نمی ذاری! هر دو بی رحمن : عشق و بیزاری! همه دنیامو زیرو رو کردم تو رو شاید دیر آرزو کردم ! ــ ـ قدمای آخرو آهسته تر بردار ! واسه من کابوسه فکر ِ آخرین دیدار ! بغض ِ این آهنگ مارو تا کجاها بُرد! شایدم تقدیرمو امشب به رحم آوُرد ! ـ به تلافی ِ اونهمه تلخیم ! گله هاتم طعم ِ عسل شد! غم معصومانه ی چشمات.. به تبسم ِ تازه بدل شد! میشه با من هزار و یکسال.. به بهانه ی قصه بمونی!؟ همه مرثیه های سکوتم .. به بهار ِتو باغ غزل شد...... نفس کشیدن ، دل سپردن ، مثل دریا ..... ماه من!! از تو خوندن .. با تو موندن.. مقصد من.. راه من همینه رویام.. آرزوهام.. سرگذشت آه من نرفته برگرد که با تو شاید.. خدا گذشت از گناهِ من! . تو مثل بارون .. غمو آسون .. می بری از یاد من با تو خوبن.. بی غروبن... خاطرات ِ شاد من زارو خسته.. دلـشکسته .. بینوا فرهاد من! مرغ ِآمـیـن! .. کی به شیرین .. می رسه فریاد من سوء استفاده هر رفتاری است كه به قصد ایجاد كنترل و انقیاد یك انسان دیگر انجام می گیرد و می تواند استفاده از ترس, توهین و تجاوز كلامی یا جسمی را شامل شود. سوء استفاده عاطفی نوعی سوء استفاده است كه ماهیتاً عاطفی و هیجان است نه جسمی. سوء استفاده عاطفی هر چیزی را شامل می شود. سوء استفاده كلامی و انتقادگونه و فنون ظریفتری چون سرزنش, دستكاری و ترشرویی همه مثال هایی از سوء استفاده عاطفی هستند.سوء استفاده عاطفی مثل شستشوی مغزی است كه در آن بطور منظم اعتماد به نفس, ارزش شخصی, اعتماد به دریافت های شخصی و خود پنداره افراد تخریب می شود. سوء استفاده عاطفی چه بوسیله زخم زبان و تحقیر مداوم انجام گیرد و چه بوسیله تشر زدن یا تحت عنوان "راهنمایی" , "آموزش" و "پند" , نتیجه همیشه یكسان است. در واقع سوء استفاده شونده, هویت و ارزش شخصی خود را از دست می دهد. سوء استفاده عاطفی به هسته درونی شخص آسیب وارد می كند, زخمهایی ایجاد می كند كه عمیق تر و مزمن تر از جراحت های بدنی است. انواع سوء استفاده عاطفی سوء استفاده عاطفی اشكال مختلفی دارد. سه الگوی عام رفتار سوء استفاده گرایانه عبارتند از: پرخاشگری, انكار و ناچیز شماری. پرخاشگری ? بد زبانی, متهم سازی, سرزنش, تهدید و دستور دادن, شكل های پرخاشگرانه سوء استفاده می باشند. رفتارهای پرخاشگرانه معمولاً مستقیم و آشكار هستند. مقام بلامنازعی كه سوء استفاده كننده از طریق بی اعتبار ساختن سوء استفاده شونده به دست آورد تعادل و خود مختاری حاكم بر روابط سالم بزرگسالی را از بین می برد. این الگوی ارتباطی والد _ كودك (كه شایعترین شكل سوء استفاده كلامی است) زمانی به آشكارترین وجه, خود را نشان می دهد كه سوء استفاده كننده وضع و حالت پرخاشگرانه به خود میگیرد. ? سوء استفاده پرخاشگرانه گاه می تواند شكل غیر مستقیم به خود بگیرد و حتی با رفتار "یاری كردن" خلط شود. انتقاد, نصیحت, ارائه راه حل ها, موشكافی, استنطاق و پرسش از یك شخص دیگر می تواند تلاشهای صادقانه برای كمك تلقی شود ولی در برخی موارد این رفتارها تلاشی در جهت تحقیر و كنترل یا خوار سازی است نه كمك. سوء استفاده كننده وقتی می گوید "من این را بهتر از همه می دانم" در لحن او قضاوت پنهانی است كه برای آن موقعیت نامناسب است و در روابط هم سطح, نابرابری ایجاد می كند.
شاید این جمله را به همراه شکایت و غرغر از اطرافیان خود شنیده باشید! و بعد هم با آب و تاب توضیح می دهند که:«پدر و مادر و خانواده ام چنین هستند؟!» ، « دوستان نامرد بیچاره ام کردند»، « از نظر اقتصادی هم شانس نیاوردم!؟»، « در کنکور هم بدشانسی آوردم چون سئوالات امسال خیلی سخت بود» ، « از بدشانسی ، همسر خودخواه نصیب ما شده!» ،« بچه هایم هم که گلی به سرم نزدند؟!» ،« در محیط کار هم ، مدیر تبعیض قائل میشه و ...!!» و هزارو یک بهانه دیگر.
اگر چه تقصیر را به گردن همه انداختن، برای لحظاتی به ما آرامش کاذب می دهد ، ولی قدرت تغییر وضعیت و تغییر سرنوشت را نیز از ما می گیرد. اینکه همه قدرتها را از خود بگیریم و به محیط و دیگران بدهیم؛ نشان می دهد که بی مسئولیتی و فرار از مسئولیت را به عنوان شیوه اصلی زندگی خود انتخاب کرده ایم. ما نیاز داریم که مسئولیت پذیر شویم. تا وقتی که بدقولی خود را گردن ترافیک می اندازیم، تا هنگامی که تنبلی و شکست برنامه مان را گردن روزگار و سرنوشت می اندازیم، نیاز به تغییر خودمان و قبول مسئولیت را از خود سلب می کنیم. یادمان باشد ممکن است سیل بیاید، ولی این اراده ماست که ما را بر می انگیزد تا از جلوی آن کنار برویم، یا در برابر آن سدی ایجاد کنیم و تدبیری بیندیشیم. ولی اگر جلوی سیل دراز کشیدیم و منتظر شانس باشیم، حتما بدشانس ترین خواهیم بود. وقتی ما احساس کنیم خوش شانس هستیم بر روی محیط و جهان هستی تاثیر می گذاریم . فکر ما احساس ما و باور های ما باعث می شود انرژی هایی در دنیا پخش شود که ما را به سمت خوش شانسی هدایت کند . همه چیز در این دنیا از انرژی ساخته شده است . چون طبق نظریه نیوتون جهان از ماده + انرژی ساخته شده است که دیدیم که اخیرا کشف شده است که ماده نیز از انرژی ساخته شده است .افکار ما و خاطرات و ذهن ما ماده ای هستند با انرژی و فرکانس بسیار بالا بخاطر همین غیر قابل دیدن هستند . اما می بینیم که قابل درک هستند .خیلی وقتها وقتی به چیزی که معتقد هستیم به سرمان می آید مثلا معتقدیم که بعد از هر خنده گریه هست . این باعث می شود که ناخودآگاه ما انرژی هایی از خود ساطع کند که در جهان هستی تاثیر گذار باشد . ناخودآگاه دوست دارد ما را به سمتی ببرد که ما معتقد به آن هستیم بنابر این ما را به سمت گریه کردن می کشاند . و ما در تمام لحظات بدون اینکه خودمان بدانیم به سمت گریه کردن سوق پیدا می کنیم که در نهایت علت آنرا پیدا می کنیم (نا خودآگاه آنرا پیدا می کند ) و گریه می کنیم . انرژی افکار ما در محیط پخش می شود و روی همه چیز تاثیر می گذارد . احتمالا حتما برای شما پیش آمده که از محل و یا مکانی متنفر باشید و دوست نداشته باشید که به آنجا بروید این مسئله دقیقا به خاطر وجود انرژی های منفی موجود در آنجا است که روی شما تاثیر گذاشته و شما به صورت ناخودآگاه از آنجا فراری می شوید . و هزاران پدیده دیگر که علت همه آنها انرژی است . در مورد شانس هم همینطور است : کلید موفقیت وقتی ما احساس کنیم خوش شانس هستیم بر روی محیط و جهان هستی تاثیر می گذاریم . فکر ما احساس ما و باور های ما باعث می شود انرژی هایی در دنیا پخش شود که ما را به سمت خوش شانسی هدایت کند . و همین طور هم بدشانسی هر انسانی که معتقد است بسیار بد شانس است همیشه بدشانسی می آورد . بین افرادی که می شناسیم خیلی ها را می بینیم که به بدشانسی خود معتقد هستند و همچنان بد شانسی می آورند . بهتر است از این به بعد فکر کنیم خوش شانسیم . برای اینکه کمتر از دست این بدشانسی فرضی رنج بکشید بهتر است در مقابله با مسائل ، طبق الگوی حل مسئله زیر عمل نمائید: 1 - مشکلات خود را دقیق تعریف کنید، و از نظر اولویت ، یکی که مهمترین است را مشخص کنید. 2 – تمام راههایی را که در جهت حل مشکل به فکرتان می آید یادداشت نمائید. 3 – با دوستان ، آشنایان، و متخصصین ( کسانی که اولا تجربه و علم دارند، ثانیا مورد اعتماد و اطمینان هستند) مشورت کنید و راه حل های آنها را نیز یادداشت کنید. لطفا موفقیت خود را با هدفتان ارزیابی نکنید. بلکه موفقیت خودرا با تلاشتون اندازه گیری کنید. 4 – میزان توانایی ها و امکانات خود و دیگرانی که حاضر هستند به شما کمک کنند را لیست کنید. 5 – محدودیت ها، ضعف ها و احتمال شکست هر یک از راههایی را که یادداشت کردید، جلوی آنها بنویسید. 6 – از بین همه راهها، راهی که با توجه به توان و امکانات شما ، بیشترین احتمال موفقیت ، بهترین راه دسترسی و کمترین معایب و مشکلات را دارد، انتخاب کنید. 7 - مراحل پیمودن این راه را مشخص کنید و زمان بندی لازم برای هر مرحله را در نظر بگیرید. همچنین اقداماتی را که در هر مرحله نیاز است که انجام دهید مشخص نموده و آماده انجام آن شوید. 8 – وقتی در مسیر حل مشکل خود، تلاش می کنید یا در پی هدفی هستید، بیشتر روی تلاش و مسیری که حرکت می کنید، تمرکز کنید و به خاطر پیمودن راه، خود را تشویق کنید. لطفا موفقیت خود را با هدفتان ارزیابی نکنید. بلکه موفقیت خودرا با تلاشتون اندازه گیری کنید. مثلا اگر برای آزمون کنکور مطالعه می کنید، میزان ساعات تلاش ، برنامه ریزی و پیوستگی زحمات شما قابل تقدیر است و باید خود را به میزان این تلاشها تقویت و تشویق کنید، نه با نتیجه کنکور و رتبه قبولی خود در کنکور. 9 – در راه موفقیت، مرتبا میزان پیشرفت برنامه را بسنجید و نقاط ضعف آن را بر طرف کنید. انعطاف پذیری برنامه اگر در جهت انجام بهتر آن باشد، گام بلندی به سوی هدف خواهد بود. اگر طبق فرایند حل مسئله عمل کنید، به زودی متوجه می شوید اکثر آن چیزی را که تحت عنوان شانس بد، تعبیر و تفسیر می کردید، همان تنبلی، بی برنامگی، عدم مشورت، عدم دقت، عدم تلاش، استمرار نداشتن، لذت طلبی افراطی و بلندپروازیهای شما بوده است.
تست احساسات منبع:سایت تبیان اول از همه ولنتاین همه ی ولنتاینی ها مبارک... اما آیا آیا آیا؟ آیا درسته یه فرهنگ غربی وارد فرهنگ ما بشه؟ کجای تقویم ما نوشته آخه روز ولنتاین؟ نه, خدایش آخه درسته؟ اصلا یه چیزی...خوب میخوایم به عشقامون تبریک بگیم؟یه روز رو به عشقامون تو ایران تخصیص بدیم ولی اسمشو ولنتاین نذاریم.! بذار اونا از ما تقلید کنن! چرا همش باید ما از غرب تقلید کنیم؟شلوار پاره!موی فشن!موزیک فشن!انسان فشن! همش فشن... به نظر من که همش 2شاهی هم نمیرزه به هر حال با سخنان من روز ولنتاین و فشن و اینا عوض نمیشه... پس ولنتاااااااااااااین مبارک... اصولا میگن:" تجربه شانه ایست که طبیعت وقتی ما کچل میشویم,رایگان به ما می دهد! " شما چه جور شخصیتی هستی؟ دوس داری کچل بشی این شونه رو بدست بیاری؟ یا اینکه از کچل های دیگه عبرت بگیری و کچل نشده از این شونه استفاده کنی؟ به نظرتون کدوم یک موفق ترن؟ کچل ها؟ یا کسایی که موهاشون پرپشته؟ من خودم یبار از تجربه ی دوستان استفاده نکردمو سرم به سنگ خورد ولی خدارو شکر سنگش کوچیک بود.! به طریق طنز خواستم به دوستانم بگم که سعی نکنیم همیشه همه چیرو تجربه کنیم,بهتره بعضی وقتا از تجربیات دیگران هم استفاده کنیم. هر چه بیشتر از تجربه دیگران استفاده کنیم موفق تریم. نظر شما چیه؟ موافق نیستین؟؟؟ تأهل، در مورد همه ی ابنای بشر ماهیتی سرشتی دارد و غالب وجود آن عالمگیر میباشد. لذا تفاوت فرهنگها موجب دگرگونیهای اساسی در قواعد آن نمیشود! مطالبی که در ذیل می آید بر اساس تحقیقاتی است که استیون ناک ( Steven I.nox ) استاد جامعهشناسی دانشگاه ویرجینیا، پیرامون “علل و پیامدهای تغییرات در خانواده آمریکایی” انجام داده است. بر همین اساس باید در ابتدا ذکر شود که عواملی که در “نفع بیشتر مردان از ازدواج ” مطرح میشود، عواملی جامع و مانع برای جامعه ی ایرانی نیست و با توجه به اعتقادات مسلمین در باب ازدواج باید تاکید کرد که نفع طرفین از ازدواج خیلی بیشتر از مطالب عنوان شده است…. با توجه به تحقیقات افراد متأهّل عموما افراد سالم تری هستند و عمر طولانی تری دارند و از سلامت عقلانی و نفسانی بیشتری برخوردارند، شادترند و در آمد بیشتری دارند. هر چند ازدواج تاثیرات مثبتی را در هر دو جنس باعث میشود اما ذی نفع اصلی آن مردان میباشند. مردان در تمام اموری که ازدواج در آنها تاثیر دارد، منفعت بیشتری بدست می آورند و انتفاع زنان از ازدواج در صورتی حاصل میشود که یک رابطه ی زناشویی مطلوب و کانونی گرم و صمیمی ایجاد شود. در حالیکه به نظر میرسد مردان کمتر تحت تاثیر کیفیت زندگی مشترک خود قرار میگیرند و بطور ساده و اولیه به محض تأهل از مزایای آن بهره مند میشوند، به عبارت دیگر نفس عمل ازدواج باعث بهبود زندگی مردان میشود، اما بهبود زندگی زنان تحت تأثیر کیفیت زندگی زناشویی خواهد بود. ازدواج و تشکیل زندگی مشترک در واقع تشکیل یک کانون اجتماعی است. این بدان معنی است که همراه با مفهوم ازدواج یکسری انتظارات وابسته به فرهنگ نیز وجود دارد و بدینگونه مردان با این اقدام کاری بیش از شروع یک زندگی ساده با یک زن را آغاز میکنند و در واقع با این عمل خود را به مجموعه ای از قوانین قرار دادی و انتظارات متصل میسازند. او در مقام همسر و پدر مورد انتظارات دیگران قرار میگیرد و از دیدگاه سایرین باید رفتاری متفاوت از زمان تجرد داشته باشد. بر این اساس اگر مرد از محافظت یا تامین معاش سر باز زند، نه تنها همسری ناشایست تلقی میگردد، بلکه به نوعی کمتر از یک مرد کامل محسوب میگردد. در یک زندگی مشترک مرد آنگونه رفتار میکند که به حسب فرهنگ مطابق با هویت مردانگیاش باشد. موضوع اصلی در مورد ازدواج در زندگی مردان عبارتست از اینکه ازدواج به دلیل آنکه موقعیتی جهت تکامل و حفظ ماهیت مردانگی میباشد باعث ایجاد تغییراتی در مردان میگردد. حقیقت آشکار آنست که غالب مردان و زنان، زندگی مشترک خود را به گونه ای طراحی میکنند که نسبت به کلیات ازدواج اصولی تطابق زیادی داشته باشد. و ازدواج اصولی تنها راهی است که همسران ف مرد، میتوانند به یک مرد کامل تبدیل شوند. هنگامیکه قضیه اساسی مفهوم گردید، درک علت اثرات مثبت ازدواج در مردان بسیار آسانتر خواهد بود. هویت مردانگی موقتی است و می بایست در دوران پس از بلوغ مستمراً و فعالانه حفظ گردد که این امر بوسیله ی یک ازدواج اصولی امکان پذیر میشود و یک مرد هویت مردانگی خود را طی زندگی مشترک حفظ کرده، توسعه میدهد و به نحوی آن را ابراز میکند. نقش تکامل و بلوغی که یک مرد به عنوان همسر ایفا میکند هسته ی اصلی هویت مردانگی وی قرار میگیرد و این موضوع راهنمای اصلی در علت ثمر بخش بودن ازدواج در زندگی مردان است. مردان متاهل بیش از مردان مجرد در زمینه فعالیتهای اجتماعی و معقول درگیر میشوند و پاداش چنین فعالیتهایی به صورت شاءن و اعتبار یا مادیات به ایشان برمیگردد. مردان متاهل تابعیت خود از روابط غیر رسمی یا دوستانه را با شرکت در روابط مبتنی بر نقشهای اصولی جایگزین میکنند و در واقع به این طریق اجتماعات خصوصی خود را تغییر میدهند، آنها در اجتماع بر نقشهایی تاکید میکنند که جزئی از کانونهای اجتماعی هستند مثل نقشهای مذهبی و اقتصادی. “Card gillian” نیز در تحقیق خود در مورد مردان متاهل میگوید: مردان متاهل در مواد و نوع و سطح، روابط خود را بر اساس میزان نیل به اهداف تنظیم میکنند و طبیعتاً موفقیت و شکست آنها تعیین کننده خواهد بود. بر خلاف وابستگی به دیگران، اینگونه موفقیتهای شخصی خصوصیات مردانگی را تحکیم می بخشد به همین نسبت ازدواج تاثیرات مثبت خود بر دختران جوان و زنان مجرد را خواهد داشت . نقل از سایت http://www.egolestan.com درست است که هنوز هم رویای زیر آبی رٿتن را در سر دارند، اما شوهرهای امروزی واقعاً وفادار هستند و سعی می کنند هم نان آور خوبی برای خانواده باشند و هم کارهای خانه را خوب انجام دهند. و حتی بیشتر از همیشه به دنبال ایجاد ارتباط و صمیمیت روحی و روانی با مسرانشان هستند. سامان ۳۳ ساله هم مثل سایر مردها هیچوقت لیست خاصی از ویژگی ها و خصوصیات همسر ایدآل خود نداشته است. اما وقتی با همسر آینده اش، جولی لادن، چهار سال پیش در رستورانی که هر دو آنها بعنوان گارسن کار می کردند روبه رو شد، احساس کرد که این همان زن ایدآل اوست. گرچه لادن ۲۷ ساله زن زیبایی است، اما انتخاب سامان ٿقط به خاطر ظاهر او نبوده است. درعوض، او به خاطر نقاط مشترکی که باهم داشتند احساس راحتی می کرد. او میگوید، “هر دو ما اهل معاشرت و عاشق گشت و گذار با دوستانمان هستیم، اما هر دو واقعاً به والدینمان وابسته هستیم و درمورد راه و روش بزرگ کردن بچه هایمان هم ایده های مشترک زیادی داریم.” سامان همچنین جاه طلبی لادن را که می خواست متخصص کار درمانی شود، دوست داشت—نه تنها به این خاطر که جنبه ی خدماتی این شغل را تحسین می کرد بلکه اهمیت داشتن دو منبع درآمد در خانه را هم ٿهمیده بود. اما مهمتر از همه این بود که لادن به نظرش همسری با درک و ٿهم بالا و حامی می آمد. سامان که الان یک کارشناس بیمه در تهران است، می گوید، “من ٿوراً متوجه شدم که لادن با مردم خیلی خوب رٿتار می کند. وقتی قرار است بقیه ی عمرتان را یک نٿر بگذرانید، این مسائل اهمیت ٿوق العاده ای پیدا می کند.” اولویت های سامان با مردهای نسل های قبل که به همسرانشان در وهله ی اول بعنوان مادر و زن خانه دار نگاه می کردند، ٿرق می کند. براساس آمار ارائه شده از اداره ی کار ایالات متحده، دراواسط دهه ی شصت، ٿقط ۳۵ درصد از زنان متاهل در خارج از منزل کار می کرده اند. اما امروزه، در بیش از ۶۰ درصد از ازدواج ها، هر دو طرٿ هم زن و هم مرد در بیرون از خانه به کار مشغولند. همچنین براساس تحقیق انجام گرٿته توسط محققین دانشگاه مریلند، تعداد ساعاتی که زنان متاهل هر هٿته به کارهای خانه اختصاص می دهند، از ۳۴ ساعت به ۱۹ ساعت تقلیل یاٿته است، درحالیکه این ساعت برای مردان از ۵ به ۱۰ ساعت اٿزایش یاٿته است. آشکار است که نقش زنان در جامعه رشد کرده و مردها هم می بایست خود را این تغییر وٿق دهند. مطمئناً، برخی از محرکات قدیم—مثل کشش و جذب به زیبایی—هنوز هم در انتخاب های آنان تاثیر می گذارد. اما امروز، مردانی مثل سامان راحت تر هستند که همسرانشان شغلی برای خود داشته باشند و همینطور توقع داشته باشند که شوهرشان در کارهای خانه به آنها کمک کند. و با هرچه برابر شدن نقش زن و مرد، آنچه مردها از زن زندگیشان می خواهند به آنچه زنها از شوهرانشان توقع دارند شبیه شده است—یعنی محبوب و معشوقی که همه ی نیازهای احساسی و ٿکری آنها را برآورده کند. مردها هنوز هم به همان میزان سابق خواستار ازدواج هستند. درواقع، ۹۴ درصد از نوجوانان امریکایی در ذهن خود برنامه دارند که روزی ازدواج کنند و ۹۲ درصد از آنها به بچه دار شدن هم علاقه مندند. این آمار از سال ۱۹۷۷ حتی از میزان دخترهایی که برای ازدواج برنامه ریزی می کنند هم الا زده است (درواقع ۶۹ درصد از همه ی اٿراد بزرگسال در امریکا متاهل هستند و ٿقط ۸ درصد از آنها طلاق گرٿته اند). اما این روزها مردها دیرتر ازدواج می کنند. امروزه سن متوسط ازدواج برای آقایان ۲۷ است درحالیکه در سال ۱۹۶۰، ۲۳ بوده است. اما چرا؟ دکتر دیوید پوپنو روانشناس و مدیر پروژه ی ازدواج ملی در دانشگاه راجرز نیو جرسی، یکی از دلایل آن را وجود سکس و رابطه ی جنسی قبل از ازدواج در جومع غربی می داند. اما وقتی نوبت به انتخاب همسر می رسد، مردهای جوان بسیار با احتیاط عمل می کنند. دکتر پوپنو توضیح می دهد، “خیلی از این جوانان والدینی دارند که از هم طلاق گرٿته اند یا دوستانی دارند که پدر و مادرشان از هم جدا شده است. به همین خاطر دوست ندارند این تجربه دوباره تکرار شود.” ٿراتر از این، مردها امروزی در مقایسه با پدرانشان به دنبال نوع متٿاوتی از زن ها هستند. و دیگر آن زمان که مردها ٿقط نان آور خانه بودند و وظیٿه ی زنها خانه داری و بچه داری بود به سر آمده است. وقتی در سال ۱۹۳۹ از مردها سؤال شد که آیا قبول می کنند همسرانشان با حقوقی معادل ۵۰ دلار در هٿته (که آن زمان درآمد خوبی به شمار می رٿت) به کار مشغول شوند، پاسخ ۶۳ درصد از آنها منٿی بود. حتی در سال ۱۹۷۷ هم تقریباً %۷۰ از مردها احساس می کردند که برای زنانشان بهتر است در خانه بمانند. اما پروژه ی تحقیقاتی ازدواج ملی در سال ۲۰۰۱ تغییر شگرٿی در این اعتقادات را نشان داد: %۴۲ از مردان مجرد ۲۰ تا ۲۴ ساله اظهار داشتن که برای آنها داشتن همسری که خود شغل و درآمد دارد بسیار بهتر از زنی است که ٿقط به کارهای خانه داری مشغول است. و در سال ۲۰۰۲، ۵۵ درصد از مردان ادعا کردند که از نظر آنها کار کردن خانمشان در خارج از منزل حتی باوجود بچه عاری از اشکال است. این روزها مردها نه تنها خوشحال می شوند که همسرشان هم بتواند در درآمد زایی با آنها شریک باشد بلکه اینکه همسرشان بتواند درآمدی به اندازه آنها یا حتی بیشتر داشته باشد، را تحسین میکنند. براساس تحقیقات انجام گرٿته تعداد زوج هایی که در آن درآمد زن بیشتر از شوهر بوده از ۱۶ درصد در سال ۱۹۸۱ به ۲۳ درصد در سال ۱۹۹۶ اٿزایش داشته است. سامان می گوید، “این روزها اگر همسرمان بتواند به اندازه ما یا بیشتر درآمد داشته باشد، دیگر به حس مردانگی ما لطمه ای نمی زند.” (البته تحقیقات نشان میدهد که مسائل مالی زنان را هم نگران نمی کند و تقریباً ۸۰ درصد از زنان بین ۲۰ تا ۲۹ سال تصور می کنند شوهرشان بهتر است درک و ٿهم بالا داشته باشد تا وضعیت مالی عالی). در عین حال، مردها دیگر چندان گرٿتار طلسم کار نیستند و برای تکمیل خوشبختی خود به دنبال زندگی خانوادگی هستند. طبق تحقیقات انجام گرٿته در سال ۱۹۹۷ در نیویورک، ۷۰ درصد از مردان متاهل درمورد میزان ساعاتی که در محل کار میگذرانند و میزان ساعاتی که با خانواده سپری می کنند، در کشمکش هستند. پدر بودن این روزها مٿهوم تازه ای پیدا کرده است. ۹۳ درصد از پدرای که بچه های مدرسه ای دارند حداقل هٿته ای یکبار ٿرزندانشان را بغل می کنند (که در مقایسه با دهه ی قبل این آمار ۹۰ درصد اٿزایش داشته است.) و با وجود اینکه مردان حداقل نیمی از کارهای خانه را با همسرشان شریک می شوند، نسبت به سال ۱۹۶۵ که ٿقط یک ششم کارهای خانه بر عهده ی مردان بود، پیشرٿت زیادی صرت گرٿته است. سامان می گوید، “چون این روزها هر دو طرٿ شغل دارند و سر کار می روند، مردها دیگر نمی توانند از بهانه ی “من نان آور خانه هستم” استٿاده کنند. ما خودمان همه ی سعیمان این است که کارها را ۵۰-۵۰ تقسیم کنیم. خانمم آشپزی میکند و من ظرٿها را می شویم و از این قبیل…” بالاتر رٿتن زمینه ی بازی در مورد کار و مراقبت از بچه ها، باعث شده است که مردها بیشتر به مسائل احساسی گرایش پیدا کنند. در پروژه ی تحقیقاتی که در سال ۲۰۰۱ انجام گرٿت، مشخص شد که ۹۴ درصد از مردان بین ۲۰ تا ۲۹ سال می خواهند با کسی ازدواج کنند که ٿراتر از هر چیز دیگر بتواند نیازهای احساسی آنها رابرآورده کند. دکتر پوپنو اعتقاد دارد، “مردها می گویند که به یک همراه و همدم روحی و روانی نیاز دارند—کسی که بتواند احساسات و آرزوهایشان را با آنها سهیم شود. آنها کسی را نمی خواهند که ٿقط بتواند کهنه ی بچه عوض کند یا ظرٿ ها را بشوید. آنها یک همدم و محبوب واقعی می خواهند.” در واقع تعداد مردانیکه این روزها به دنبال یک همسر و معشوق واقعی هستند به اندازه خانم ها شده است. دکتر نٿیل کلارک وارن، روانشناس بالینی که بر روی هزاران زوج تحقیق و بررسی انجام داده است می گوید، “ٿکر نمی کنم این چیزی باشد که مردها به اجبار به آن رسیده باشند. به نظر من به این دلیل است که مردها هم مثل زنان به دنبال مٿهوم بیشتری از زندگی هستند.” دکتر پوپنو نگران این است که مردهای امروزی برای پیدا کردن همسری که بتواند به طور کامل نیازهای عاطٿی و احساسی آنها را برآورده کند، ٿشار زیادی به خود می آورند. در تحقیقی که سال گذشته بر روی ۶۰ مرد مجرد در ۲۰ تا ۴۰ سالگی انجام گرٿت، دلایل این مردان برای ازدواج نکردن و مجرد ماندن مشخص شد—ترس از تسالم و سازش، خطرات مالی طلاق، میل به ادامه ی لذات زندگی مجردی—اما خیلی از آنها هم ادعا کردند که هنوز نتوانسته اند زوج مناسب خود را پیدا کنند و درصدد یاٿتن آن هستند. دکتر پوپنو اعتقاد دارد که مردها خیلی توقعشان را بالا نگه داشته اند. و در مقایسه با آشپزی و تمیزکاری، نیازهای روحی-روانی پیچ و خم بیشتری دارد. هیچ شکی نیست که مردها هنوز هم به دنبال صورت زیبا هستند. در تحقیقی که سال ۱۹۹۹ انجام گرٿت مشخص شد که ۴۳ درصد از مردها قبول کرده اند که قبل از هر چیز به خاطر مسائل ظاهری مجذوب زنان می شوند، و ۳۵ درصد از آنها نیز ادعا کردند که به دنبال زنان باهوش هستند. (اما در تحقیق مشابهی که روی زنان انجام گرٿت مشخص شد که ٿقط ۲۴ درصد از آنها به دنبال ظواهر هستند و برای ۶۰ درصدشان هوش و ذکاوت طرٿشان حرٿ اول را می زند.) زیبایی حتی پول را هم جذب خود می کند. وقتی در تحقیقی از مردان سؤال شد که آیا دوست دارند با زنی زیبا اما ٿقیر ازدواج کنند یا زن زشت اما ثروتمند، ۵۵ درصد از آنها مورد اول و ٿقط ۲۳ درصد از آنها مورد دوم را انتخاب کردند. (اما وقتی همین سؤال از زنان پرسیده شد، مشخص شد که ۲۸ درصد از آنها زیبایی را به ثروت ترجیح می دهند و ۳۷ درصد اعتقاد داشتند ثروت مهمتر از زیبایی ظاهری است). محققان اعتقاد دارند که مردها به خاطر دلایل بیولوژیکی طالب زیبایی هستند. و مردها حتی وقتی پا به سن می گذارند هم به دنبال زنانی جوانتر و زیباتر از خودشان هستند. پروٿسور جان مارشال تونسند در این زمینه می گوید، “می دانم شاید خانم ها دوست نداشته باشند این را بشنوند، اما در جوامع غربی یک مرد—حتی مردهای تک همسری—وقتی یک زن زیبا و جذاب را می بیند، به داشتن رابطه با آن زن ٿکر میکند!” در واقع، طبق تحقیقی که در سال ۲۰۱ در دانشگاه ورمونت انجام گرٿت، اینطور دریاٿت شد که ۹۸ درصد از مردان متاهل در آمریکا در مورد داشتن رابطه با کسی غیر از همسرشان رویاپردازی می کنند (درمقابل ۷۸ درصد از خانم ها که به کسی غیر از همسرشان ٿکر میکنند). مغلوب وسوسه ها شدن هم مسئله ای دیگر است. در واقع، کمتر از ۵ درصد از مردها در جوامع غربی در یکسال، سکس خارج از ازدواج دارند (درمقایسه با آمار خانم ها که ۲ درصد است) و نزدیک به ۸۰ درصد از مردان طی دوران ازدواج به همسرانشان وٿادار می مانند (درمقایسه با ۹۰ درصد خانم ها). اما گرایش بیولوژیکی مردها به سمت زیبایی آنقدرها هم که ٿکر میکنیم در انتخاب آنها تاثیر نمی گذارد. مثلاً تاثیر زیبایی در انتخاب های مردان بسیار به سطح تحصیلات آنها مرتبط است؛ مردهایی که تحصیلات متوسطه دارند، ۲/۲۱ مرتبه بیشتر از آنها که تحصیلات دانشگاهی دارند به زیبایی اهمیت می دهند. رابرت گلاور، روانشناس، در این رابطه می گوید، “اما آنچه مردها واقعاً می خواهند، بودن با زنی است که او را از نظر جنسی بخواهد. اینکه کسی دوستتان بدارد مطمئناً مهمتر از زیبایی و قیاٿه ی اوست.” مردهای امروزی معمولاً به روشی عمل میکنند که مخالٿ محرک های تکاملی است. دکتر نیل کلارک وارن، که یک بنگاه زوجیابی را هدایت می کند، خاطرنشان می کند که بسیاری از مراجعین مرد او به دنبال زنانی هم سن خودشان هستند. بعلاوه، او به تجربه دریاٿته است که مردها، برخلاٿ امر بیولوژیکی برای تولید مثل، زنانی را ترجیح می دهند که خود صاحب ٿرزند باشند. وارٿن می گوید، “ما دریاٿته ایم که مردها هرچه سنشان بالاتر می رود، میل و علاقه اش برای ناپدری شدن بیشتر می شود. واقعیت این است که وقتی سنتان بالای ۳۵ باشد، زنانی که برای ازدواج با شما مناسب باشند کسانی هستند که بچه دارند.” و مسئله ی تجربه ای مطرح می شود که مردها با بالا رٿتن سنشان به دست می آورند، و تاثیری که این تجربیان می تواند بر طرز تٿکرشان داشته باشد. جان گاتمن محقق دانشگاه واشنگتن میگوید، “مردان جوان به دنبال زنان زیبا و جذاب هستند، اما مردهای میانسال به دنبال همسری مهربانند.” مورگان کٿنٿی ۵۸ ساله که مدیر موزه ای در چاپٿل هیل در کارولینای شمالی است میگوید، بعد از دو ازدواج و چند رابطه که هیچکدام به ثمر ننشسته، او دریاٿته است که آنچه که او واقعاً آرزویش را داشته، همسری بوده که از نظر احساس صادق و عمیقاً روحانی باشد. او بالاخره این خصوصیات را در همسر سومش پیدا می کند که زنی ۴۴ ساله و دلال املاک است. این دو علایقی مشابه در هنر و عکاسی دارند اما به عقیده خودش آنچه واقعاً در آن مشترک اند، همراهی و وٿاداریشان به همدیگر است. زندگی زندگی گره ای نیست که درجستجوی گشودن آن باشیم زندگی واقعیتی است که باید آن راتجربه کرد زندگی ما زائیده ی اندیشه ی ماست زندگی را می توان بانگاه به گذشته درک کردودرنگاه به آینده زندگی کرد زندگی را هرطور نگاه کنی زیباست زندگی کوشش است آن لحظه که دست ازکوشش برداریم مرگ آغازمی شود زندگی خلاصه ی افکار ماست زندگی آنقدر دلاویز و مطبوع است که خاطرات آن چه تلخ وچه شیرین گوارا وخواستنی است زندگی خوب است وعشق رویای آن زندگی دریای متلاطمی است که قطب نمای آن محبت است زندگی چیزی جزء مبارزه میان عاطفه وعقل نیست زندگی بال وپری دارد باوسعت مرگ پرشی دارد به اندازه ی عشق زندگی باعشق هرگزتیره نیست زندگی بدون عشق چون درختی است بدون شکوفه وباروبر زندگی آنقدرها هم جدی نیست بیایید شوخی راجدی تربگیریم
۲۵ سئوالی که باید قبل از ازدواج به آن پاسخ دهید چه زیباست بخاطر تو زیستن
وبرای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن
من از قصه زندگی ام نمی ترسم به نام آنکه بر وجود انسان دمید
و به نام آنکه دل را آفرید تا پدیده ای چون عشق را معلول آن کند پس به نام پروردگار عشق و به نام پروردگار هستی سلام به همه دوستان عزیز
زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم عشق قشنگ نیست ما قشنگش میکنیم دل ما تنگ نیست ما تنگش میکنیم دل هیچکس سنگ نیست ما سنگش میکنیم
سعی کن دریابی که مسافری آسمانی هستی و فقط برای لحظه ای کوتاه در این جا به سر می بری، و سپس روانه ی دنیایی دلفریب و بی نظیر می شوی. فکرت را به این زندگی کوتاه و این زمین کوچک محدود نکن. عظمت روحی را که درون توست، به یاد داشته باش. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال .
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است ودوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز هنگام با او اوج می گیرد. عشق در غالب دل ها ، در شکل ها و رنگهای تقریبا مشابهی متجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است،اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روح ها بر خلاف غریزه هاهر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه خویش را دارد می توان گفت :
که به شماره هر روحی ، دوست داشتنی هست بقیه متن در ادامه ی مطلب!
ادامه مطلب... در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات . روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند. اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزس از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت با کشتی یا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست. “ثروت، مرا هم با خود می بری؟” ثروت جواب داد: “نه نمی توانم. مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست. من هیچ جایی برای تو ندارم.” عشق تصمیم گرفت که از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد. “غرور لطفاً به من کمک کن.” “نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.” پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد. “غم لطفاً مرا با خود ببر.” “آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.” شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غدق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد. ناگهان صدایی شنید: ” بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.” صدای یک بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند ناجی به راه خود رفت. عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید: ” چه کسی به من کمک کرد؟” دانش جواب داد: “او زمان بود.” “زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟” دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که: “چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند.”
اين يکي از داستان هاي عشقي، تلخ و شيرين است پسري به نام دارا در يکي از روستاهاي کوچک زندگي مي کرد.او18 سال داشت و بسيار زيبا بود.او قلبي رئوف و مهربان داشت.دارا در يکي از روزههاي پائيزي که که در مقابل خانه ي شان نشسته بود و براي زندگي آينده خود برنامه ريزي ميکرد،چشمش به دختري رعناافتاد.آن دختر اهل آن روستا نبود.دخترک بسيار زيبا بود.نام آن دختر سارا بود.هر دوي آنها ...
برای خوندن ادامه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید!
ادامه مطلب... هيچکس جوابي نداد همه ي کلاس يکباره ساکت شد همه به هم ديگه نگاه مي کردند ناگهان لنا يکي از بچه هاي کلاس آروم سرشو انداخت پايين در حالي که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسي حرف نزده بود بغل دستيش نيوشا موضوع رو ازش پرسيد .بغض لنا ترکيد و شروع کرد به گريه کردن معلم اونو ديد و… گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چيه؟ لنا با چشماي قرمز پف کرده و با صداي گرفته گفت:عشق؟ دوباره يه نيشخند زدو گفت:عشق… برای خوندن ادامه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید! ادامه مطلب... بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد . یادم باشد که روز و روزگار خوش است ، یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم ، برای دیدن بقیه مطلب روی ادامه مطلب کلیک کنید...
ادامه مطلب... این گل سرخ
این گل صد برگ شاداب این گل سرخ تاج خدایان که به هر روز برگی از آن را می کنی با سر انگشت نفرت تا نبینی که پژمردگیهایش می شود در نظرها نمایان چند روز دگر برگهایش می رسد اندک اندک به پایان..... همونطور که میبینید جوانیمون به یه گل سرخ تشبیه شده... امیدوارم هم شما و هم من قدر جوونیمونو بدونیمو بیهوده این گلبرگهارو پرپر نکنیم... بچه که بودم
از جریمه های نانوشته که بگذریم سلمانی و ساعت و سیب و سکه و سکوت و سبزی بهار هفت سین سفره من بود بچه که بودم دلم برای اون کلاغ پیر میسوخت که هیچوقت به خونش نمیرسید بچه که بودم تنها ترسم این بود که چهارشنبه آخر سال بارون بیاد..... بچه که بودم همه رو تا 10 دوس داشتم ولی حیف که الان هزار هزارمون هم همون 10 نمیشه... چرا؟چرا باید کودکیمونو از دست بدیم؟ یه جایی میخوندم که هر شخصی درون خودش کودک درونی داره که باید اون کودک رو حفظ کنه تا بتونه از زندگی لذت ببره... بزرگ شدن راه خوشبختی نیست... شما چی؟اثری از کودک درونت باقی مونده؟....... اسمت چیه؟ الناز چند سالته؟ چهارسال و نیم دوست داری چیکار کنی؟ برم پارک تاب بازی کنم.بستنی ام دوست دارم. برای اینکه خوشحال تر بشی چی میخوای؟ یه دسته بادکنک بگیرم بفرستم برن هوا.! جالب بود این سوال جوابا؟؟؟ ولی واقعی بودن... نمیدونم تا حالا دقت کردین که تفاوت عشق اصلی رو با عشقی که اسمشو عشق میذاریمو هر کاری با عشقمون میکنیم رو بدونین؟
تو این دنیای امروزی ما هر دوستی رو اسمشو گذاشتن عشق... برا مثال اگه بخوام بگم:تو همین دانشگاه ما اکثر پسر دخترا با هم رابطه دارن.میگنو میخندن... تو خیابونای شهری که قبول شدن راحت قدم میزنن... جالب تر اینکه اگه امکان داشته باشه رفت آمد هم میکنن!!! و به قول خودشون عشق بازی میکنن... البته برای مثال دانشگاه رو گفتم وگرنه چه بسیارن این عشق ها! متاسفم برا چنین افرادی که آبروی عشق رو بردن.. عشقی رو میشه واقعا عشق نامید که واقعی باشه...وقتی اسم عشقت میاد تنت به لزره دربیاد خودتو گم کنی وقتی میبینیش نتونی ازش جدا بشی... برا مثال آشکار میشه خدای مهربونو مثال زد.خدایی که وقتی باهاش رابطه برقرار میکنی دیگه نمیشه ترکش کرد(مثل نماز) حالا بیاین خودتون عشق واقعی رو تشخیص بدین!
وقتی بچهای به دنیا میآید، سال اول زندگی او بسیار اهمیت دارد. مادر و پدر باید چنان او را مورد لطف خود قرار دهند که اعتمادی کامل و آرامشی عمیق در او شکل بگیرد که به موقع در آغوش مادر و محیط امن آنجا شیر خواهد خورد...
برای همین است که میگویند بچههای زیر یک سال به محض گریه کردن باید مورد توجه قرار بگیرند. این حس اعتماد در هسته خانواده شکل میگیرد و مادران آگاه، آن را تکمیل میکنند؛ بهطوری که به بچه حس منطقی «تو خوبی، بقیه خوبن» القا میشود اما در شرایط ناامن، بچهها به این باور میرسند که «من خوب نیستم، بقیه خوبن» و این میتواند به حس حقارت کودک ختم شود. برای خوندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه کنید. ادامه مطلب... زندگی همان اندازه که از اتفاقات بزرگ تشکیل شده ، نکته های کوچک هم دارد. نکته هایی که شاید همه ما آنها را بدانیم اما خوب، گاهی فراموش میکنیم. سرشاری زندگی از همین نکات کوچک است که گاهی پیش درآمد اتفاقات بزرگ و سرنوشت ساز می شوند.آنها را جدی بگیرید، هر ماه ،هرهفته یکی از این نکات را روی آینه بنویسید تا هر روز ببینید و فراموش نکنید. برای یکدیگر تعریف کنید تا برای دوستانتان هم یادآوری شود. دوست گلم برای خوندن کل متن به ادامه مطلب مراجعه کنید!
ادامه مطلب...
|
درباره وبلاگ من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:
درعصرهای انتظار،
به حوالی بی کسی قدم بگذار !
خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو !
کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ،
... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام !
درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو !
حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(
موضوعات پیوندهای روزانه نويسندگان پيوندها
![]()
|
![]() |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |