هنری دارم که نمایش آن باعث حیرت و شگفت است. خلیفه از او خواست تا هنر خود را نمایش دهد.
آن مرد ، تعدادی سوزن در کف دستش گرفت و بادست دیگر، یکی از آنها را از فاصله ای چند متری به دیوار زد، سوزن به دیوار فرو رفت. سپس سوزن دیگری را از پهلو به سوی آن سوزن پرتاب کرد: نوک سوزن دوم در سوراخ سوزن اول فرو رفت. آنگاه چندین سوزن دیگر پرتاب کرد که هر کدام از آنها به سوراخ سوزن قبلی فرو می رفت. خلیفه از هنرنمایی او تعجب کرد و گفت:
- یکصد دینار به وی جایزه بدهند و یکصد ضربه شلاق هم، به وی بزنند.
آن مرد با وحشت پرسید:
- شلاق برای چی؟!
خلیفه گفت:
- صد دینار برای پاداش هنرنمایی تو و صد شلاق هم برای این که وقت و عمر خود را برای کاری که سودی به مردم و جامعه نمی رساند، ضایع ساختی!!!!
نظرات شما عزیزان:
بشار
ساعت12:03---30 شهريور 1390
سنگ قبر من
ای ماه آرام آرام بر حال من گریه کن و ای ستارگان درخشان او را دلداری دهید چون او درد جدائی را می کشد ٬
ای آسمان اشک مریز زیرا در پناه تو او خفته است ٬
ای نسیم بهاری آهسته بوز چون او به خواب ناز رفته است ٬
ای برگهای زمردین رقص و پای کوبی بس است ترسم او بیدار شود !
و ای بلبل خوش نوا آرام آرام نغمه سر ده تا او هوشیار نشود ٬
و تو ای طبیعت زیبا و غم انگیز آغوش بگشا دلبر دیروز و نا مهربان امروز را در بر گیر ٬ اندامی را در بغل گیر که زمانی غم و اندوه در بر گرفته بودش چون با من هم پیمان شده بود و ...
ای خانه ی تاریک گور من !
اندوه مخور به سویت خواهم آمد و تو ای یار دیروز و ای بی وفای امروز و ای شادی کن فردا !
ای عزیزتر از جان زیر آسمان پر ستاره بخواب ٬ فقط به آسمان نظاره کن و در میان ستارگان ساعتی که ستاره ی من غروب می کند آگاه باش !
ای زیبا یار من !
از تو می خواهم روی سنگ قبر من ٬ نام من را قربانی عشق نقش کنی و اگر خاطرات دوران وصالمان را بیاد داشتی با قطره ی اشکی که در حیاتم در کنارم دریغ کردی بر تربت من بریزی و من را از لگد مال کردن غرور خود دلشاد کنی ...
خداحافظ عشق جاودان من ...