![](/upload/2/2nyabaeshg/image/love.jpg)
به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان...
میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم.
============================
صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه
============================
به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛
میگه آقاجون میخواد بره مگه؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه !
============================
سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم
مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟
گفتم پَـــ نَ پَـــ دعای ابوحمزه ثمالیه
============================
رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم،
مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟
گفتم پَـــ نَ پَـــ همینجا میخورمش
============================
کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش.
داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پَـــ نَ پَـــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.
============================
به دوستم میگم یه ذره حجابتو درست کن ... میگیرن !
میگه کی ؟ پلیس ؟
پَـــ نَ پَــــ دست اندرکاران شبکه فشن تی وی
============================
سر کلاس دستمو بلند کردم استاد میگه سوال داری ؟
پَــ نَ پَـــ " های هیتلر"
============================
رفتم به همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟
می گه می خوای غذا درست کنی؟
پَـــ نَ پَـــ می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره
============================
تی شرت « دی اند جی » پوشیدم ...داداشم میگه « دولچه ، گابانا » ست؟ میگم
پَـــ نَ پَـــ « داوود و غفوره »
============================
داریم 10 نفری بازی شبکه ای میکنیم
اومده میگه جدی حال میده؟
گفتم پَـــ نَ پَـــ اسکولیم! عذاب داره اما میخوایم تهذیب نفس کنیم
نظرات شما عزیزان:
بشار ![](/commenting//avatars/mermaid-523622.jpg )
ساعت14:08---2 آبان 1390
آپ های جدیدت هم قشنگ هستن و فرق میکنن ...
بشار ![](/commenting//avatars/mermaid-523622.jpg )
ساعت14:07---2 آبان 1390
خدایا جز تو کسی را ندارم
خدايا چه ساده ميتوان زيست و چه سان ما تجمل گرايانه زندگي ميكنيم خدايا چه ساده ميتوان تورا باور داشت و چه سان دورمانده ايم از تو !
خدايا چه آسان مارا ميبخشي وچه بيخبرانه روي از تو برگرفته ايم!
خدايا آيا باور كنم كه از گناهانم نخواهي گذشت؟ آيا قبول كنم كه بر من خشم خواهي گرفت؟
نه هرگز... من هرگز به اين باور نميرسم خودت نااميدان را شيطان خوانده اي بدون اينكه سخني از درجه گناهانشان بگويي پس تو هر كسي را با هر درجه از بدي پذيرايي !
پس مرا بپذير كه جز تو كسي را ندارم !!!