کمک به دیگران کمک به خود خود خود ماست!!!( حتما بخونین )
 
@****زندگی همراه عشق****@+فروشگاه اینترنتی
عشق,زندگی,سلامتی,شادابی,همه در........زندگی همراه عشق!
 
 

مدت ها پیش کشاورز فقیری برای پیداکردن غذا یا شکاری به دل جنگل رفت .هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بود که صدای فریاد کمکی به گوشش رسید.او صدا را دنبال کرد تا به منبع آن رسید و دید که پسر بچه ای در باتلاقی افتاد و آهسته و آرام به سمت پایین می رود .آن پسربچه به شدت وحشت زده بود و با چشمانش به کشاورز التماس می کرد تا جانش را نجات دهد.کشاورز با هزار بدبختی با به خطر انداختن جان خودش بالاخره موفق شد پسرک را از مرگ حتمی و تدریجی نجات دهد و او را از باتلاق بیرون بکشد....

 

فردای آن روز وقتی که کشاورز روی روی زمینش مشغول کار بود،کالسکه سلطنتی مجللی در کنار نرده های ورودی زمین کشاورز ایستاد .دو سرباز از آن پیاده شدند و در را برای آقای قد بلندی که لباس های اشرافی بر تن داشت ،بازکردند.زمانی که آن مرد با لباس های گران قیمتی که برتن داشت پایین آمد ،خود را پدر پسری که کشاورز روز گذشته او را از مرگ نجات داده بود،معرفی کرد.اوبه کشاورز گفت که می خواهد این محبتش را جبران کند وحاضر است در عوض کار بزرگی که او انجام داده،هرچه بخواهد به او بدهد .
کشاورز با مناعت طبعی که داشت به مرد ثروتمند گفت که او این کار را برای رضای خدا وبه خاطر انسانیت انجام داده و هیچ چشم داشتی در مقابل آن ندارد.در همین موقع پسرکشاورز از ساختمان وسط زمین بیرون آمد.مرد ثروتمند که متوجه شد کشاورز پسرس هم سن وسال پسر خودش دارد ،به پیرمردگفت که می خواهد یک معامله با او بکند.مردثروتمند گفت حال که تو پسرم را نجات دادی ،من هم پسر تو را مثل پسر خودم می دانم .پس اجازه بده هزینه تحصیل او را در بهترین مدارس ودانشگاهها بپردازم .کشاورز موافقت کرد وپسرش پس از چند سال از دانشگاه علوم پزشکی لندن فارغ التحصیل شد وبه خاطر کشف یکی از بزرگ ترین ومهم ترین داروهای نجات بخش جهان که پنی سیلین بود،به عنوان یک دانشمند مشهور شناخته شد .آن پسر کسی نبود جز الکساندر فلیمینگ .چندسال گذشت .دست بر قضا پسر مرد ثروتمند به بیماری لاعلاجی مبتلا شد و این بار الکساندر،پسر کشاورز که امروز یک دانشمند برجسته بود با داروی جدیدش بار دیگر جان آن پسر را نجات داد .
جالب است بدانید که آن مرد ثروتمند و نجیب زاده کسی نبود جز لردراندلف چرچیل و پسرش هم کسی نبود جز وینستون چرچیل .

مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 19 / 4 / 1390برچسب:کمک,هم,نوع,همیاری,یاری,پنی سیلین,نجات, :: 2:22 بعد از ظهر :: توسط : علی عباسی

اس ام اس دوستی و رفاقتی
در سال 1974 مجله گاید پست، گزارش مردی را نوشت که برای کوهپیمایی به کوهستان رفته بود. ناگهان برف و کولاک او را غافلگیر کرد و در نتیجه راهش را گم کرد. از آنجا که برای چنین شرایطی پوشاک مناسبی همراه نداشت، می­دانست که هر چه سریعتر باید پناهگاهی بیابد. در غیر اینصورت یخ می­زد و می­میرد. علی­رغم تلاشهایش دستها و پاهایش بر اثر سرما کرخت شدند. می­دانست وقت زیادی ندارد. در همین موقع پایش به کسی خورد که یخ زده بود و در شرف مرگ بود. او می­بایست تصمیم خود را می­گرفت. دستکشهای خیس خود را در آورد، کنار مرد یخ زده زانو زدو دستها و پاهای او را ماساژداد. مرد یخ زده جان گرفت و تکان خورد و آنها به اتفاق هم به جستجوی کمک به دیگری، در واقع به خودشان کمک می­کردند. کرختی با ماساژ دادن دیگری از بین می­رفت. ما انسانها در واقع با کمک کردن به دیگران به خودمون کمک می­کنیم. خیلی وقتها همدلی با دیگران حتی می­تونه از بار دلهای خودمون کم کنه.

به محض اینکه کاری در جهت منافع کسی انجام می­دهید نه تنها او به شما فکر می­کند، بلکه خداوند نیز به شما فکر می­کند.

دستهایی که در راه خدمتند، مقدستر از لبهایی هستند که دعا می­خوانند.هنری جیمز می­گوید: سه چیز در زندگی بشری اهمیت دارد. نخست مهربانی ، دوم مهربانی ، سوم مهربانی.

اس ام اس دوستی و رفاقتی

مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 12 / 4 / 1390برچسب:نکات,زندگی,عشق,کمک,هم,یاری,همراهی, :: 2:43 بعد از ظهر :: توسط : علی عباسی

نگاهی به عقربه ساعت كه بی‌خیال ثانیه‌ها را طی می‌كرد، انداخت. مضطرب و نگران از تهدیدهای مدیر بود. به تلفن همراهش كه همچنان خاموش روی میز مدیر افتاده بود، چشم دوخت. تلفنی كه چند روز پیش از پسر همسایه هدیه گرفته حالا برایش دردسرساز شده بود. پدرش به زودی به مدرسه می‌رسید و او باید پاسخی می‌یافت تا زودتر از این معركه خارج شود. سعی كرد مثل عقربه‌های ساعت، خود را به دست زمان بسپارد؛ شاید راهی بیابد. سن نوجوانی، سن حس‌های گوناگون است كه آدمی را از همه طرف احاطه می‌كند؛ حس دوست داشتن، دل دادن و در نهایت عاشق شدن. حس غریبی كه دست خود آدم نیست بلكه با یك نگاه و یا یك كلام آغاز می‌شود و با بهانه‌ای كوچك پایان می‌یابد. صحبت‌های كوتاه در كوچه پس‌كوچه‌های محله، وعده و وعیدها و ده‌ها خاطره تلخ و شیرین همه می‌تواند برای یك نوجوان تازگی داشته باشد. شاید داشتن این تجربیات اولیه فرد را در آینده برای یك زندگی بهتر یاری كند ولی مشكل اینجاست كه اكثر نوجوانان گاهی این مسائل را بیش از حد جدی می‌گیرند و تمام هوش و حواس خود را متوجه آن می‌سازند. در این حالت آنان نه تنها از اهداف مهم زندگی دور می‌شوند، بلكه كارهای روزمره خود را نیز بی‌انگیزه‌تر انجام می‌دهند. دختر نوجوانی مانند مریم كه علاقه به تحصیل و مطالعه را از دست داده، تنها دلیلی كه برای رفتن به مدرسه عنوان می‌كند ملاقات‌های بعد از تعطیلی مدرسه است كه با فرهاد دارد و دور از چشم خانواده می‌تواند با او صحبت كند. خوش‌تیپ و خوش‌قیافه بودن فرهاد، عاملی بود كه بیشتر دخترها را متوجه خود می‌ساخت. مریم می‌گوید: وقتی فرهاد برای اولین بار از من خواست تا سوار ماشینش شوم، خوشحال شدم. با این كار به دوستانم ثابت كردم كه بی‌عرضه نیستم. در نگاه او رضایت موج می‌زند، به ویژه وقتی از قول و قرار‌های فرهاد و تصمیم ازدواج با او می‌گوید. ولی شیما كه نوجوان باتجربه‌ای است، نظرش این است كه دخترها احساسات متفاوتی از پسرها دارند. او می‌گوید: ما مسائل را خیلی زود جدی می‌گیریم ولی آنها برای سرگرمی و وقت‌گذرانی با ما دوست می‌شوند. اولش همه آنها وعده ازدواج می‌دهند و از وفاداری صحبت می‌كنند ولی بعد از مدتی دنبال كس دیگری می‌روند و تمام قول و قرارهای خود را زیر پا می‌گذارند. صحبت‌های شیما باعث می‌شود تا نسترن هم از تجربه خودش بگوید و از بی‌وفایی كسی كه دوستش دارد، به نظر او در دوستی‌ها نباید زیاد پیش رفت چرا كه ضربه روحی وارده می‌‌تواند تا مدت‌ها آدم را افسرده كند. او می‌گوید: من خیال می‌كردم باید برای كسی كه دوستم دارد سنگ تمام بگذارم. برای همین مرتب برای او خرج می‌كردم، یك بار یك پیراهن گران‌قیمت و یك بار هم ساعتی به او هدیه دادم. با این كار می‌خواستم محبتم را ثابت كنم ولی حالا او از من می‌خواهد به دوستی‌مان پایان دهم و همه چیز را فراموش كنم. نسترن جزو كسانی است كه این تجربه را ناگوار و تلخ می‌داند. او نیاز به زمان دارد تا به دوستی واقعی پی ببرد و نسبت به افراد شناخت پیدا كند. اما مریم نسبت به فرهاد چه شناختی دارد كه او را مرد زندگی‌اش می‌داند. او در این مورد می‌گوید: ما همدیگر را درك می‌كنیم و از خصوصیات هم باخبریم مثلاً‌ من می‌دانم او چه خواسته‌هایی دارد؟ و از چه چیزهایی خوشش نمی‌آید؟ تنها عیبی كه فرهاد دارد این است كه گهگاه از مواد الكلی استفاده می‌كند، من با او صحبت كرده‌ام و خواسته‌ام كه این كارش را كنار بگذارد. مریم فكر می‌كند كه این تغییر را می‌تواند در فرهاد ایجاد كند، چون قدرتش را دارد. سحر در این مورد به مریم می‌گوید: قضاوت در این مورد آسان نیست چرا كه دختر نوجوانی كه هنوز وارد زندگی مشترك نشده نمی‌تواند از تغییر یك رفتار نادرست برای همیشه با اطمینان صحبت كند. او به یكی از دوستانش اشاره می‌كند كه با فرد معتادی تنها به خاطر عشق و علاقه فراوان ازدواج كرد و به خیال خودش می‌توانست او را ترك دهد. اما بیكاری و مشكل اعتیاد باعث تنفر و جدایی او از كسی كه زمانه به او علاقه فراوان داشت، شد. به نظر سحر لزومی ندارد كه همه این دوستی‌ها به ازدواج ختم شود. او می‌گوید: خود بچه‌ها بیشتر همدیگر را به سمت این دوستی‌ها هدایت می‌‌كنند مثلاً‌ اگر دختری با پسری دوست نباشد دوستانش او را بی‌عرضه می‌دانند. به همین خاطر اگر كسی خوشش هم نیاید، ناچار برای رفع این اتهام سعی می‌كند تا با یك نفر دوست شود. البته ین روزها تعداد افرادی كه می‌توان با آنها دوست شد نیز جزو امتیازات نوجوانان محسوب می‌شود. با این حساب روابط نوجوانان با هم به بازی كودكانه‌ای می‌ماند كه در آن افراد به لحاظ تغییرات روحی و جسمی مشغول به آن می‌شوند؛ شاید گذشت زمان به آنها یاد دهد دوستی واقعی چیست؟ و چگونه می‌توان به آن احترام گذاشت؟

مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد
مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds

ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 3 / 4 / 1390برچسب:دوست,واقعی,عشق,کمک,بهترین, :: 9:1 قبل از ظهر :: توسط : علی عباسی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 93 صفحه بعد

درباره وبلاگ
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار ! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو ! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ، ... ... کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام ! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو ! حریر غمش را کنار بزن ! مرا می یابی... :(
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
ابتدا ما را با عنوان زندگی همراه عشق و آدرس 2nyabaeshg.mahtarin.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر بنویسید.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 86
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 604
بازدید ماه : 6786
بازدید کل : 211986
تعداد مطالب : 928
تعداد نظرات : 462
تعداد آنلاین : 3



نرم افزار دبيرخانه و بايگاني اورانوس نسخه 4 مجموعه نرم افزار و بازیهای آیفون، آیپد و آی پاد مجموعه بازی پرندگان خشمگین Angry Birds